کمی خسته….
کمی تنها…..
کمی از یادها رفته…..
کمی…..
کمی باور کردنم سخته….
فال روزانه – Daily Omen – شگفت زده خواهید شد
عکس نوشته اسم محمد,عکس پروفایل محمد
عکس نوشته اسم زهرا ، عکس پروفایل Zahra
عکس نوشته اسم رضا , عکس پروفایل اسم رضا
عکس نوشته اسم حسین,عکس پروفایل حسین
دانلود رمان دو نیمه ات برای من | اندروید ، PDF ، آیفون و جاوا
دانلود رمان داماد اجاره ای | اندروید ، PDF ، آیفون و جاوا
50 عکس برتر پروفایل عاشقانه ایرانی 1400
کمی خسته….
کمی تنها…..
کمی از یادها رفته…..
کمی…..
کمی باور کردنم سخته….
دلم تنگ است از این دنیا چرایش رانمی دانم
من این شعر غم افزا را شبی صدبار می خوانم
چه می خواهم از این دنیا ،از این دنیای افسونگر
قسم برپاکی اشکم جوابم رانمی دانم
شروع کودکی هایم، سرآغاز غمی جانکاه
از آن غم تا به فرداها پراز تشویش ،گریانم
بهار زندگی رامن هزاران بار بوییدم
کنون باغصه می گویم خداوندا پشیمانم
به سوی در گه هستی٬ هزاران بار ٬رو کردم
الهی تابه کی غمگین دراین غم خانه می مانم
خدایا باتو می گویم حدیث کهنه غم را
بگو بامن که سالی چند دراین غم خانه مهمانم
دلم تنگ است از دنیا چرایش رانمی دانم
ولی یک روز این غم را زخود آهسته می رانم
حال بشنو از من این افسانه را
داستان این دل دیوانه را
چشمهایش بوی از نیرنگ داشت
دل دریغا سینه از سنگ داشت
با دلم انگار قصد جنگ داشت
گویی از با من نشستن ننگ داشت
عاشقم من قصد هیچ انکار نیست
لیک با عاشق نشستن عار نیست
کار او آتش زدن من سوختن
در دل شب چشم به دردوختن
من خریدن ناز او نفروختن
باز آتش در دلم افروختن
سوختن از عشق را از بر شدیم
آتشی بودیم خاکستر شدیم
از غم این عشق مردن باک نیست
خون دل هر لحظه خوردن باک نیست
آه میترسم شبی رسوا شوم
بدتر از رسواییم تنها شوم
وای از این صید و آه از ان کمند
پیش رویم خنده پشتم پوزخند
بر چنین نامهربانی دل مبند
دوستان گفتند و دل نشنید
خانه ای ویران تر از ویرانه ام
من حقیقت نیستم افسانه ام
گرچه سوزد پر ولی پروانه ام
فاش میگویم که من دیوانه ام
تا به کی اخر چنین دیوانگی
پیله گی بهتر از این پروانگی
گفتمش آرام جانی گفت نه
گفتمش شیرین زبانی گفت نه
گفتمش نامهربانی گفت نه
میشود یک شب بمانی گفت نه
دل شبی دور از خیالش سر نکرد
گفتمش افسوس او باور نکرد
خود نمیدانم خدایا چیستم؟
یکنفر با من بگوید کیستم؟
بس کشیدم آه از دل بردنش
آه اگر آهم بگیرد دامنش
با تمام بی کسی ها ساختم
وای بر من ساده بودم باختم
دل سپردن دست او دیوانگی است
آه غیر از من کسی دیوانه نیست
گریه کردن تا سحر کار من است
شاهد من چشم بیمار من است
فکر میکردم که او یار من است
نه فقط در فکر آزار من است
نیتش از عشق تنها خواهش است
دوستت دارم دروغی باهش است
یک شب آمد زیرو رویم کرد و رفت
بغضی تلخ در گلویم کرد و رفت
مذهب او هر چه بادا باد بود
خوشحالش که اینقدر آزاد بود
بی نیاز از مستی می شاد بود
چشمهایش مست مادرزاد بود
یک شبه از عمرسیرم کرد و رفت
من جوان بودم پیرم کرد و رفت
کجا رفت اون همه دوستت دارم ها…؟
کجا رفت اون همه فدایت شوم ها…اون همه قربونت برم ها…؟
می گفت: من بدون تو نمیتونم زندگی کنم…
می گفت: اگه از تو جدام کنن می میرم…
می گفت: نکنه یه روز تنهام بزاری و بری؟؟؟
می گفت: هر طور شده تو رو بدست میارم…
می گفت: تو عشق منی، عمر منی و تموم زندگی منی…
مگه میشه این حرفا تو خاطره ام زنده بمونه و نسوزم؟؟؟
خدایا تو که شاهد بودی اون چی بهم می گفت…
خودت شاهد تموم یکرنگی و خلوص و پاکی عشقم بودی…
خودت می دیدی و نظاره گر بودی که چقدر صادقانه دوستش داشتم…
راستی خدا جونم ازش بپرس و بهش بگو: چرا تنهام گذاشت…
بهش بگو: من خودم شاهد بودم که اون چقدر صادقانه دوستت داشت…
پس چرا با احساساتش بازی کردی و با رفتنت آتیشش زدی؟؟؟
خداجونم حتما بهش بگو و جوابمو بده…منتظرم
فعل رفت رو صرف کن
گفتم:رفتم….رفتی….رفت
ساکت میشوم,می خندم
اما خنده ام تلخ میشود
معلم داد میزند:خوب بعد؟ادامه بده
من میگویم:رفت…….رفت……رفت
رفت و دلم شکست……غم رو دلم نشست
رفت و شادیم …..
شور و نشاط رو از دلم برد
رفت…………رفت……….رفت
و من میخندم و میگویم:
خنده ی تلخ من از گریخ غم انگیز تر است
کار من از گریه گذشته که به آن میخندم