y94qdvlrdreurbjwev -  غم پرست

تو می روی و دل ز دست می رود

مرو که با تو هر چه هست می رود


دلی شکستی و به هفت آسمان

هنوز بانگ این شکست می رود


کجا توان گریخت زین بلای عشق

که بر سر من از الست می رود


نمی خورد غم خمار عاشقان

که جام ما شکست و مست می رود


از آن فراز و این فرود غم مخور

زمانه بر بلند و پست می رود


بیا که جان سایه بی غمت مباد

و گرنه جان غم پرست می رود


شب غم تو نیز بگذرد ولی

در این میان دلی ز دست می رود

  • 19 می 2011
ادامه مطلب

اگر چه شمعی و از سوختن نپرهیزی

نبینم ات که غریبانه اشک میریزی !


هنوز غصه خود را به خنده پنهان کن !

بخند ! گرچه تو با خنده هم غم انگیزی


خزان کجا تو کجا تک درخت من ! باید

که برگ ریخته بر شاخه ها بیاویزی


درخت . فصل خزان هم درخت می ماند

تو “پیش فصل” بهاری نه اینکه پاییزی


تو را خدا به زمین هدیه داده چون باران

که آسمان و زمین را به هم بیامیزی


خدا دلش نمی آمد که از تو جان گیرد

وگرنه از دگران کم نداشتی چیزی

  • 19 می 2011
ادامه مطلب

توان گفتن آن راز جاودانی نیست !

تصوری هم از آن باغ ارغوانی نیست !


پر از هراس و امیدم که هیچ حادثه ای

شبیه آمدن عشق ناگهانی نیست


ز دست عشق به جز خیر بر نمی آید

وگرنه پاسخ دشنام مهربانی نیست !


درخت ها به من آموختند : فاصله ای

میان عشق زمینی و آسمانی نیست


به روی آینه پر غبار من بنویس :

بدون عشق جهان جای زندگانی نیست

  • 19 می 2011
ادامه مطلب

بهت گفتم که می ترسم…از این رفتن های بیگاه…

سفر های بی خبر….گفتی نترس…

گفتم بی خبری منو میکشه…گفتی خبرت می کنم

گفتم کی تموم میشه …گفتی دیگه چیزی نمونده…

گفتم دوستت دارم دیوونه،دیوونتم….

گفتی:منم دوستت دارم …

الان کجایی که جوابم و بدی؟

خیلی دوست داری برم نه؟ولت کنم که آسوده بشی؟

سر دو راهی یه چیز منو نگهداشته…

بوسه ی آخرت و قر آنی که تو دستت قسمم دادی…

نگاهتو دوست دارم…ازم می گیری؟

نمی خوام برم اما چیکار کنم که بی خبری منو مردد میکنه…

شب دارم واسه موندن و به تو رسیدن دعا می کنم…

eye - ........

اگه فاصلـــه افتاده اگه من با خودم سردم

تو کاری با دلم کردی که فکــرشم نمی کردم

چه آسون دل بریدی از دلــی که پای تو گیــره

که از این بدترم باشی واسه تو نفسـش میره

نمی ترسم اگه گاهــی دعــامون بــی اثــر می شه

همیـشـه لحظۀ آخـــر خـــدا نزدیکتر می شه

تو رو دستِ خودش دادم که از حـالم خبــر داره

که حتی از تو چشماشـو یه لحظه برنمی داره

تو امـید مـنی امـا داری از دسـت مـن مـیری

با دسـتهای خودت داری هـمه هسـتیمو میگیری

دعـا کردم تو روبـازم با چـشمی که نـخوابـیده

مگه مـیذاره دلتـنگی مـگه گـریه امـون مـیده

مریـضـم کـرده تنـهایی ببـین حـالم پریـشونه

من اونقدر اشـک مـیریزم کـه برگردی به این خـونه

حسـابش رفته از دسـتم شبـایی رو کـه بـیدارم

شـاید از گـریه خوابـم بـرد درهـا رو باز مـیذارم

آسمان دلم امشب بارید…

new006 - ........

آسمان دلم امشب بارید… پر شد از بود خدا… من خدا را دیدم …

همه شب کار من این است…

چه کسی می داند که من امشب به دیدارشقایق رفتم ؟

من به دیدار خدا رفتم و او … او به دیدار دو چشمان سیاهم آمد…

او به زیبایی یک ابر سپید،بعد یک بارش بی اندازه…

او به اندازه یک دسته گل یاس کبود…

نه خدا این ها نیست… او به اندازه خود،به بزرگی خدا بودن خود،

زیبا بود……..

من خدارا دیدم … چه کسی می داند شب اسراء من تنها را؟….

چه کسی می داند که به هم می دوزم همه شب ها

را من به سحر گاهانش….

که ببینم باز هم … منه تنها او را….

 

normal hoto Skin ir Autumn New15 - ........

به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه کن

چون کسی هست که عاشقانه تو را می نگرد

و منتظر توست اشکهای تو را پاک می کند

و دستهایت را صمیمانه می فشارد

تو را دوست دارد

فقط به خاطر خودت

این را به یاد داشته باش

هر وقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه کن

و اگر باور داشته باشی

می بینی ستاره ها هم با تو حرف میزنند

باور کن که با او هرگز تنها نیستی

هرگز

 

من تنها نیستم, اشکهایم را دارم

576788eerrqc95hz - ........

 

من تنها نیستم, اشکهایم را دارم, اشکهایی که از

 

غم تو بر گونه هایم جاری است. من تنها نیستم,

لحظه ها را دارم, لحظه هایی که یکی پس از

دیگری عاشقانه می میرند تا حجم فاصله را کمرنگ تر

کنند. من تنها نیستم چرا که خیالت حتی یک نفس

از من غافل نمی شود. چقدر دوست دارم لحظه هایی

را که دلتنگ چشمانت می شوم. هر لحظه دوریت

برایم یک دنیا دلتنگی است و چقدر صبور است

دل من, چرا که به اندازه تمام لحظه های عاشق

بودنم از تو دور هستم . ولی من باز چشم براهم…

چشم به راهم تا آرامش را به قلب من هدیه کنی

  • 16 می 2011
ادامه مطلب

واسه منی که دلتنگم ، دلگیرم از زندگی
بهتره سفر کردن و گرنه اینجا میمیرم

در گذر از هر گذری
خبر نبود از خبری
نه زنده بود زندگی
نه مرگ را بود اثری
نه ارزش گلایه ای
نه فرصتی به چاره ای
چه میتوان دوا نمود به قلب پاره پاره ای
نه در گذرگاه ، کسی
نه جنبش خار و خسی
نه پر زدن در قفسی
نه منتظر همنفسی
گفتم از چه میترسی
آخرش یه راهی هست
آخرش مگه رنگی ، بدتر از سیاهی هست ؟
بدتر از سیاهی هست ؟

سهم دل ما این بود آلوده و بیهوده ، تا بوده همین بوده

نه رو سفید پیش یار
نه سرفراز در دیار
ببین چگونه گم شد این سواره عشق در غبار
راه افتادم و هی رفتم ، شاید دلم کمی واشه

به امیدی که تا فردا نور امیدی پیدا شه

  • 16 می 2011
ادامه مطلب