gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - جملات زیبا و عارفانه

گفتم فراموشم نکن ، گفتی تو در یادی مگر

گفتم که ویرانم مکن ، گفتی تو آبادی مگر

گفتم بدون در دام تو من زندگی را چون کنم

گفتی که از پیشم برو ، از من تو آزادی دگر

گفتم که بی تو ، غم شده در باورم در خاطرم

گفتی که از روز ازل ، آیا تو دل شادی مگر

گفتم بیا با دل بساز ، با روح من شو همنوا

گفتی که از من نشنوی ، آهنگ دمسازی دگر

گفتم که جز تو نشنوم ، صوت و نوای بهتری

گفتی سخن کوتاه کن ، باشد تو را سازی دگر

هی فلانی !

رفتن حق همه ی آدمهاست…

فقط خواستم بدونی ،

اگه مونده بودی..

پاییزم <قشنگ>تر بـــود …!

باران یعنی برگشتن هوایِ مه آلود و شیروانی هایِ شاد!
باران یعنی قرارهایِ خیس!
باران یعنی تو برمی گردی، شعر بر می گردد!

می خواهم بدهم دنیا را
………………برایم تنگ کنند
………………..به اندازه ی آغوش تو
……………….تا وقتی به آغوشت می رسم
…………………………بدانم همه ی دنیا از آن من است

گاهی عکسی را می سوزانیم ..
گاهی عکسی ما را می سوزاند ..
گاهی با دیدن یک عکس ساعت ها گریه می کنیم ..
گاهی هم سالها با یک عکس زندگی می کنیم …..

و این یعنی زندگی ..

خدایا….
این سرنوشتی که برام بافتی
قسمت یقش یه خورده تنگه
قربون دستت شلش کن
دارم خفه میشم….

از تنها بودنم راضی نیستم ؛ اما …. خوشحالم که با خیلی ها نیستم … !!!

مثل آن مسجد بین راهی…تنهایم

هرکس هم که می آید مسافر است میشکند…

هم نمازش را. هم عهدش را هم دلم را…

…و می رود….

 
میخواهم برایت تنهایی را معنی کنم ..
در ساحل کنار جاده نشسته ای
هوای سرد،
صدای باد
انتظار انتظار انتظار … … …
دست می سوزد با سیگار !
به خودت می آیی،
یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلت کند،
نه دستی که شانه هایت را بگیرد،
نه صدای که قشنگ تر از باد باشد ..
تنهایی یعنی این….
  • 17 نوامبر 2011
ادامه مطلب


tt4loc297nm2xnhbzao0 - آسمانم ستاره می خواست که تو آمدی .

آسمانم ستاره می خواست که تو آمدی .
ابر حسود اما چشم دیدن خوشحالیم را نداشت.
آسمانم ابری شد.
بارید و بارید و من …
به انتظار دیدن دوباره ات قطره های باران را یکی یکی می شمردم.
اما تو دیگر پشت ابر ها نبودی وقتی که تمام شدند.
نمی دانم در کدام صورت فلکی باید به دنبال تو گشت.
در آسمان بزرگ من جای یک ستاره خالی شد.
کاش از خورشید فرار نمی کردی تا روشنتر
به دنبالت می گشتم.
کاش هرگز آسمانم ستاره نمی خواست.
کاش ابر ها کمی مهربانتر بودند …
تا تو را گم نمی کردم.
ای کاش میدانستی شبها….
تنها ستاره ای را که به نامت زده ام
به چشمانم سنجاق میکنم تا یادم نرود
در روی زمین کسی هم هست
که سبزی لحظه هایش روزی آرزویم بود ….
خانه ام را در چشم های تو بنا کرده ام
پلکهایت را به هم نزن خانه خراب میشوم

  • 17 نوامبر 2011
ادامه مطلب

4997629ghadir 2 - عید غدیر مبارک

عید کمال دین . سالروز اتمام نعمت و هنگامه اعلان وصایت و ولایت

امیر المومنین علیه السلام

بر شیعیان و پیروان ولایت خجسته باد

                         عاشقانه

  • 15 نوامبر 2011
ادامه مطلب

اولین کسی که عاشقش میشی ، دلتو میشکنه و میره

دومین کسی رو که میای دوست داشته باش…ی و از

تجربه قبلیت استفاده کنی ، دلتو بدتر میشکنه و میزاره میره

بعدش دیگه هیچ چیز واست مهم نیست و از این به بعد

میشی اون آدمی که هیچ وقت نبودی !!!

دیگه دوستت دارم واست رنگی نداره …

و اگه یه آدم خوب باهات دوست بشه

تو دلشو میشکنی که انتقام خودتو  ازش بگیری

اینطوریه که دل همه ی آدما میشکنه !!!

گاهی دفترت را باز کن بنویس زندگی زیباست!!
بعد، بخند!
یک خط پایین تر، بنویس یک نفر عاشقم ماندست هنوز!
بعد، بخند!
یا ادامه بده، بنویس، تا شقایق هست زندگی باید کرد
… بعد، بخند!
خنده دار نیست؟!
من هر شب به تو فکر میکنم وهمین خنده دارها را می نویسم
و بلند بلند می خندم
تو هم…..
به خنده های من بخند مثل روزگ اری که دوستم میداشتی

..نه از تو خبر دارم ..

نه از احوالت ..

رفته ای و هی چ

به پشت ِ سر نگاهی نمی کنی!!

اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پا گذاشتی
اما تا قایقی اومد از من و دلم گذشتی
رفتی با قایق عشق ت سوی روشنی فردا
من و دل اما نشستیم چشم به راهت لب دریا

  • 14 نوامبر 2011
ادامه مطلب

برای زیستن دو قلب لازم است
قلبی که دوست بدارد
قلبی که دوستش بدارند
قلبی که هدیه کند
قلبی که بپذیرد
قلبی که بگوید قلبی که جواب بگوید
قلبی برای من
قلبی برای انسانی که من می خواهم
تا انسان را در کنار خود حس کنم

می خواهم خواب اقاقیاها را بمیرم
خیال گونه
در نسیمی کوتاه
که به تردید می گذرد
خواب اقاقیاها را بمیرم

می خواهم نفس سنگین اطلسی ها را پرواز گیرم
در باغچه های تابستان
خیس و گرم
به نخستین ساعات عصر
نفس اطلسی ها را
پرواز گیرم

حتا اگر
زنبق کبود کارد
بر سینه ام گل دهد
می خواهم خواب اقاقیاها را بمیرم در آخرین فرصت گل
و عبور سنگین اطلسی ها باشم
بر تالار ارسی
به ساعت هفت عصر

مدتهاست مجازی می خندم …
مجازی شادم…
مجازی عاشق می شم …
مجازی دیگران رو دلداری میدم …
اما…

اما واقعی تنهام
واقعی درد می کشم
و واقعی
از عشق های مجازی
لطمه می بینم…

 عجب حکایتی ست این عشق دیرینه ات!
هر وقت از پستوی تنگ دلم
خاطراتت را بیرون میکشم
گردو خاک این کتیبه تاریخی
بر چشمانم مینشیند

نه باستان شناسم
نه تاریخ شناس..
ولی این عشق تاریخی ات را
چه خوب میشناسم!!

جور دیگر دیدم

گفتند: کور رنگی داری…!

زیر باران رفتم

گفتند: چترهایت سوراخ است….!

فردا…

بی چتر

در زیر باران

دوباره عاشق خواهم شد…

همین کافی است.

می‌مانم…
بی هراس تنهایی!!
من و این چاردیواری سکوت شب را خوب می‌فهمیم
و لالایی پیرزنی
که نغمه‌ی زندگی سر می‌دهد به وقت طلوع
آن روز که دیگر من هم نباشم؛
آرمیده به آرمان بی فروغ آزادی
در دامان پیرزن؛
جاگیر شده‌ام
در قامت یک رویا…!!!

متنفرم از انسان هایی که دیوار بلندت را می بینند، ولی به دنبال همان یک آجر لق میان دیوارت هستند که؛
تو را فرو بریزند…!
تا تو را انکار کنند…!
تا از رویت رد شوند…!!!!!!!!

و همچنان  حکایت ادامه دارد

  • 13 نوامبر 2011
ادامه مطلب