asheganeh.ir 44 -  راستی‌ این روزا چی‌ داریم ؟؟؟

ده عدد زیادی بود تو بچه گی‌‌ هامون

تا ده می‌‌شمردیم قایم می‌‌شدیم

تا ده می‌‌شمردیم همدیگه رو پیدا می‌‌کردیم

همدیگه رو ده تا دوست داشتیم

یک تومن ، ده تا آبنبات

یک توپ ، ده تا همبازی

یکبار قهر ، ده بار آشتی‌

یک بغل ، ده تا بوسه‌

یک کوچه، ده تا همسایه

یک دیدار ، ده تا نامه

این روزا توپ داریم ، همبازی نداریم

توی کوچه مون همسایه نداریم

قهر داریم ، آشتی‌ نداریم

نامه ی عاشقونه نداریم

این روزا اندازه ده تا ، دیگه هیچی‌ نداریم

راستی‌ این روزا چی‌ داریم ؟؟؟

 

  • 25 دسامبر 2012
ادامه مطلب

 

نویسنده و فیلسوف بلژیکی

 meterling - سخنان موریس مترلینگ

به یاد داشته باشید که شادمانی به اندازه ی غم و غصه واگیردار است. نخستین وظیفه ی افراد شاد این است که دیگران را از شادمانی خود آگاه سازند.موریس مترلینگ

روح ما با این افکار پست و اندیشه های که از حدود معده و شهوت تجاوز نمیکند،آیا اگر از بین برود بهتر نیست!؟ موریس مترلینگ

 بقیه در ادامــــــــــه مـــــــطــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــــــب

  • 9 جولای 2012
ادامه مطلب

مرد جوانی , از دانشکده فارغ التحصیل شد . ماهها بود  که ماشین  اسپرت  زیبایی ،  پشت های یک  نمایشگاه  به  سختی را جلب کرده  بود و از ته  دل آرزو می کرد  که روزی صاحب آن ماشین  شود  .

مرد جوان  ، از پدرش  خواسته  بود  که  برای هدیه  فارغ  التحصیلی ، آن  ماشین  را برایش بخرد . او می دانست  که پدر توانایی خرید  آن را دارد  .

بلاخره  روز فارغ التحصیلی فرار سید  و پدرش او را به  اتاق مطالعه  خصوصی اش فرا خواند و به او گفت  :  من از داشتن  پسر خوبی مثل  تو بی نهایت  مغرور و شاد  هستم  و تو را بیش از هر کس دیگری در دنیا  دوست دارم  . سپس یک جعبه  به دست  او داد . پسر , کنجکاو ولی ناامید . جعبه  را  گشود  و در آن یک انجیل زیبا ,  که روی آن  نام  او طلاکوب شده بود ,  یافت  .

با عصبانیت  فریادی برسر پدر کشید  و گفت  :  با تمام  ما و دارایی که داری ،  یک  انجیل به من میدهی ؟

کتاب مقدس را روی میز گذاشت  و پدر را ترک کرد .

سالها گذشت  و مرد  جوان  در کار و تجارت موفق شد . خانه زیبایی داشت و خانواده ای فوق العاده  . یک  روز به  این  فکر افتاد  که پدرش , حتماً خیلی پیر شده  و باید  سری به او بزند . از روز فارغ التحصیلی دیگر او را  ندیده  بود . اما قبل از اینکه  اقدامی بکند  ، تلگرامی به  دستش رسید  که خبر فوت  پدر در آن بود  و حاکی از این  بود  که در , تمام اموال  خود را  به  او بخشیده  است . بنابراین  لازم  بود  فوراً خود را به خانه برساند  و به امور رسیدگی نماید .

هنگامی که به  خانه پدررسید  . در قلبش احساس غم و پشیمانی کرد . اوراق و کاغذهای مهم  پدر را گشت  و آنها را بررسی نمود  و در آنجا ،  همان  انجیل  قدیمی را باز یافت  . در حالیکه  اشک  می ریخت  انجیل  را  باز کرد  و صفحات  آن را ورق زد و کلید  یک ماشین را پشت  جلد آن  پیدا کرد . در کنار آن ،  یک برچسب با نام همان نمایشگاه  که ماشین  مورد نظر او را داشت  ، وجود  . روی برچسب تاریخ  روز فارغ التحصیلی اش بود  و روی آن نوشته  شده بود :  تمام مبلغ پرداخت شده  است  .

چند بار در زندگی دعای خیر فرشتگان  و جواب مناجاتهایمان  را از دست داده ایم  فقط برای اینکه به آن صورتی که انتظار داریم  رخ  نداده اند … ؟؟؟

  • 16 مارس 2011
ادامه مطلب