رو به قبله مینشینم خسته با حال عجیبی
از ته دل مینویسم ، یاری ام کن ای خدای مهربان ، بی تو من تنها ترینم . . .
.
.
.
گل فرستادم ، تو بو کن ، اگر رفتم تو با گل گفتگو کن
اگر مردم فدای تار مویت ، اگر ماندم ، که باز آیم به سویت . . .
.
.
.
تو از زیبا ترین نیلوفر من ، بخوان غم را تو از چشم تر من
بدان این روی زرد از دوری توست ، که سر بیرون زد از خاکستر من . . .
.
.
.
بیا زندگی را بدزدیم و در میان دو دیدار قسمت کنیم . . .
.
.
.