از جدا شدن نوشتی رو تن زخمی هر برگ

گریه کردم و نوشتم نازنینم یا تو یا مرگ

به تو گفتم باورم کن میون این همه دیوار

تو با خنده ای نوشتی هم قفس خدانگهدار

بنویس مهلت موندن یه نفس بود

سهم من از همه دنیا یه قفس بود

بنویس که خیلی وقته واسه تو گریه نکردم

سر رو شونه هات نذاشتم مثل دستات سرد سردم

من که تو بن بست غربت زخمی از آوار پاییز

فکر چشمای تو بودم با دلی از گریه لبریز

شب عاشقونه ی من چه حروم شد

مهلت بودن با تو چه تموم شد

ندونستم باید از تو می گذشتم

وقتی از غربت چشمات می نوشتم

بنویس مهلت موندن یه نفس بود

سهم من از همه دنیا یه قفس بود

بنویس که خیلی وقته واسه تو گریه نکردم

سر رو شونه هات نذاشتم مثل دستات سرد سردم

  • 28 آوریل 2011
ادامه مطلب

عشق!

زیبایی عشق به سکوته نه فریاد .

زیبایی عشق به تحمله نه خرد شدن و فرو ریختن .

عشق خیالی ست که اگه به واقعیت برسه دیگه طعم شیرینشو از دست می ده .

عشق یه کویره که عاشق تشنه با رویای سراب معشوق قدم به جلو میذاره .

عشق راه ناهمواریه که وقتی ازش گذشتی و تمام سختی ها رو پشت سر گذاشتی می رسی به جایی که اصلا تصور نمی کردی آخرش این باشه ، مثل کسی که از کوهی بالا می ره به امید اینکه ببینه پشت اون کوه چیه ؟ لذتش فقط امید و رویای رسیدن به اون بالاست ، وقتی رسیدی می بینی هیچی پشت کوه نبوده و نیست ، نا امید و خسته می شینی به این همه راهی که اومدی فکر می کنی ، البته اگه بین راه سقوط نکنی .

عشق سخن گفتن با نگاهه .

عشق امید به رسیدن و ترس از نرسیدنه .

 

 

  • 28 آوریل 2011
ادامه مطلب