43 - دلتنگی‌های آدمی راباد ترانه‌ای می‌خواند

دلتنگی‌های آدمی را
باد ترانه‌ای می‌خواند
رویاهایش را
آسمان پرستاره نادیده می‌گیرد
و هر دانه برفی
به اشکی نریخته می‌ماند

سکوت
سرشار از سخنان ناگفته است
از حرکات ناکرده
اعتراف به عشق‌های نهان
و شگفتی‌های بر زبان نیامده

در این سکوت
حقیقت ما نهفته است
حقیقت تو
و من

برای تو و خویش
چشمانی آرزو می‌کنم
که چراغ‌ها و نشانه‌ها را
در ظلمات‌مان
ببیند

گوشی
که صداها و شناسه‌ها را
در بیهوشی‌مان
بشنود

برای تو و خویش، روحی
که این همه را
در خود گیرد و بپذیرد

و زبانی
که در صداقت خود
ما را از خاموشی خویش
بیرون کشد
و بگذارد
ار آن چیزها که در بندمان کشیده است
سخن بگوییم

گاه
آنچه ما را به حقیقت می‌رساند
خود از آن عاری است

زیرا
تنها حقیقت است
که رهایی می بخشد

مارگوت بیکل
ترجمه احمد شاملو

  • 4 مارس 2012
ادامه مطلب

دلم برای کسی تنگ است

که آفتاب صداقت را

به میهمانی گلهای باغ می آورد …

دلم برای کسی تنگ است

که چشمهای قشنگش را

به عمق آبی دریای واژگون می دوخت

و شعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند

دلم برای کسی تنگ است

که همچو کودک معصومی

دلش برای دلم می سوخت

و مهربانی را

نثار من می کرد

دلم برای کسی تنگ است

که تا شمال ترین شمال

و در جنوب ترین جنوب

همیشه در همه جا

آه با که بتوان گفت

که بود با من و

پیوسته نیز بی من بود

و کار من زفراقش فغان و شیون بود

کسی که بی من ماند

کسی که با من نیست

کسی …

 

  • 31 مارس 2011
ادامه مطلب

03 -   دلم برای كسی تنگ است …

دلم برای کسی تنگ است
که آفتاب صداقت را
به میهمانی گلهای باغ می آورد
و گیسوان بلندش را به بادها می داد
و دستهای سپیدش را به آب می بخشید
دلم برای کسی تنگ است …

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== -   دلم برای كسی تنگ است …

از این جا
تا جایی که تویی
قدم نمی‌رسد
دست دراز می‌کنم
چیزی می‌نویسم
دریایی
دلی
قابی
غمی
از بی‌نشان
تا نشانی که تویی
مرهم نمی‌رسد …
در این جا و این دَم
رونقی نیست
عطشناک آنم
آن دَم نمی‌رسد …

  • 24 ژوئن 2010
ادامه مطلب