دلتنگیهای آدمی را
باد ترانهای میخواند
رویاهایش را
آسمان پرستاره نادیده میگیرد
و هر دانه برفی
به اشکی نریخته میماند
سکوت
سرشار از سخنان ناگفته است
از حرکات ناکرده
اعتراف به عشقهای نهان
و شگفتیهای بر زبان نیامده
در این سکوت
حقیقت ما نهفته است
حقیقت تو
و من
برای تو و خویش
چشمانی آرزو میکنم
که چراغها و نشانهها را
در ظلماتمان
ببیند
گوشی
که صداها و شناسهها را
در بیهوشیمان
بشنود
برای تو و خویش، روحی
که این همه را
در خود گیرد و بپذیرد
و زبانی
که در صداقت خود
ما را از خاموشی خویش
بیرون کشد
و بگذارد
ار آن چیزها که در بندمان کشیده است
سخن بگوییم
گاه
آنچه ما را به حقیقت میرساند
خود از آن عاری است
زیرا
تنها حقیقت است
که رهایی می بخشد
مارگوت بیکل
ترجمه احمد شاملو