7452433 md - دیگر هیچ نمی شنوم

دیگر
هیچ نمی شنوم
نه صدای گامت را
نه نغمه ی صدایت را

هیچ نمی شنوم
نه صدای ققنوس را
و نه صدای پرنده را
میانِ باغچه ی تنها

هیچ!
تنها سکوت است
زمزمه ی فواصلِ ثانیه
در خلوتِ حیاطِ بی تو

دیگر هیچ نخواهم شنید
من کَر شده ام
در هیاهوی بی صدای احساس
و در جستجوی کالبدِ بی مکان
...
اینجا
بی طنین است
جنجالِ حضور
در خیال و آرزو
به تمنای دریافتِ آزادی!

  • 4 مارس 2012
ادامه مطلب

1314088135 IMG 6711 - حصار آسمان!

جز خنده های دختر دردانه ام بهار
سالهاست باغ و بهاری ندیده ام
وز بوته های خشک لب پشت بامها
جز زهر خند تلخ
کاری ندیده ام
بر لوح غم گرفته این آسمان پیر

جز ابر تیره نقش و نگاری ندیده ام
در این غبار خانه دود آفرین دریغ
من رنگ لاله و چمن از یاد برده ام

در شهر زشت ما
اینجا که فکر کوته و دیواره بلند
فکنده سایه بر سر و بر سرنوشت ما

 من سالهای سال
    در حسرت شنیدن یک نغمه نشاط
  در آرزوی دیدن یک شاخسار سبز
 
یک چشمه یک درخت
   یک باغ پر شکوفه یک آسمان صاف
 در دود و خاک و آجر و آهن دویده ام

تنها نه من که دختر شیرین زبان من
   از من حکایت گل و صحرا شنیده است
            پرواز شاد چلچله ها را ندیده است

خود گرچه چون پرستو پرواز کرده است


اما از این اتاق به ایوان پریده است


  • 25 اکتبر 2011
ادامه مطلب

قسم به دل های خسته ی خسته دلان
قسم به قلب شکسته ی خسته دلان
به آه بر لب نشسته ی خسته دلان
که من دراین سینه
جز غمی آشنا به دل هم زبان ندارم
از او جدا مانده ام
در این رهگذر زیارم نشانی ندارم
ببین به شام بی ستاره ام
نکرده چاره ام
نگاه چاره سازی
نخوانده با نوای خسته ام نی شکسته ام نوای دل نوازی
زحسرتم آه بی ثمره
بر لب تا کی یارب تاکی
به سینه ام سوز ه پرشرر
هر شب تا کی یارب تاکی
چه کنم چه کنم………

  • 23 سپتامبر 2011
ادامه مطلب

من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است
میروم شاید فراموشت  کنم
در فراموشی هم آغوشت کنم
میروم از رفتن من شاد باش
از عذاب دیدنم آزاد باش
آرزو دارم بفهمی درد را
تلخی برخورد های سرد  را
آرزو  دارم  شبی  تنها  شوی
لحظه ای هم غصه با غم ها شوی
آرزو دارم  بفهمی  درد چیست
آنکه  بشکسته دلش از درد کیست
آرزو دارم  دمی عاشق  شوی
سینه سوز و هم دم مشکل شوی
آرزو دارم بفهمی عشق چیست
آنکه هر  لحظه بیادت بوده  کیست
من سخن کوتا کنم از آرزو
آرزویت بوده هر دم آرزو
من که  هر لحظه  تو را  یاد کنم
با یاد تو هر دم دل خود شاد کنم
من که در بازی عشق  باخته ام
در کنج خرابه  خانه ای ساخته ام
در کنج خرابه به تو من فکر کنم
با  هر نفسم اسم تو را  ذکر  کنم
با ذکر تو در دل آتش افروخته ام
در بازی  عشق عاقبت سوخته ام
من که هر دم سوخته ام در غم تو
عاقبت جان بدهم در ره تو

  • 26 آوریل 2011
ادامه مطلب