دیگر
هیچ نمی شنوم
نه صدای گامت را
نه نغمه ی صدایت را
هیچ نمی شنوم
نه صدای ققنوس را
و نه صدای پرنده را
میانِ باغچه ی تنها
هیچ!
تنها سکوت است
زمزمه ی فواصلِ ثانیه
در خلوتِ حیاطِ بی تو
دیگر هیچ نخواهم شنید
من کَر شده ام
در هیاهوی بی صدای احساس
و در جستجوی کالبدِ بی مکان
...
اینجا
بی طنین است
جنجالِ حضور
در خیال و آرزو
به تمنای دریافتِ آزادی!