حیف لحظه های خوبی که برای تو گذاشتم
حیف غصه ی که خوردم چون ازت خبر نداشتم
حیف اون روزا که کلی ناز چشماتو کشیدم
حیف شوقی که تو گفتی داره اما من ندیدم
حیف حرفای قشنگی که برای تو نوشتم
حیف رویام که واسه تو از قشنگیاش گذشتم
حیف شبها که نشستم با خیالت زیر مهتاب
حیف وقتی که تلف شد واسه دیدنت توی خواب
حیف با وفای من حیف عشق اعتمادم
حیف اون دسته گلی که به تو توی پاییز دادم
حیف فرصتهای نقرام حیف عمرو دقیقه ام
حیف هرچی به تو گفتم راست راسی حیف سلیقه ام
حیف اشکهایی که واسه تو ریختم دم سپهیده
حیف احساس طلاییم حیف این عشق و عقیده
حیف شادی روزی که می گن تولدت بود
حیف عاشقیم که اولش کار خودت بود
حیف اونهمه قسما که به اسمت نخوردم
حیف نازی که کشیدم چون طاقت نیاوردم
حیف اون کسی که دائم عاشقم بود تو عالم رویا
حیف که تو از راه رسیدی دادمش به دریا
حیف چیزی که ندارم حیف ذوقی که نکردم
حیف گرمای دستم که سپردمش به سردی
حیف قلبم که روزی دادمش دستت امانت
حیف اعتماد اون روز، حیف واژه خیانت
حیف اون شبی که گفتم پیش تو کمه ستاره
حیف اون حرفایی که گفتی گفتم اشکالی نداره
حیف چشمایی که گفتم به تو بالبای خندون
حیف ارزوی دیدار با تو بودن زیر بارون
حیف هر چی که سپردم حیف هرچی که تو نبودی
حیف تکلیفم بیا روشنش کن تو به زودی
کی بود
یکی نبود
غیر از خدا
هیچ چی نبود
هیچ کی نبود
خدا تنهابود
خدا مهربان بود
خدا بینا بود
خدا دوستدار زیبایی بود
خدا دوستدار شایستگی بود
خدا از سکوت بدش می آمد
خدا از سکون بدش می آمد
خدا از پوچی بدش می آمد
خدا از نیستی بدش می آمد
خدا آفریننده بود
مگر می شود که نیافریند؟
ناگهان ابرها را آفرید
در فضای نیستی رها کرد
ابرهایی از ذره ها
هر ذره
منظومه ای کوچک ٬ نامش : اتم
آفتابی در میان
و پیرامونش ٬ ستاره ای ٬ ستاره هایی ٬ پروانه وار ٬ در گردش
( کعبه ای ٬ برگردش ٬ پرستندگان ٬ در طواف
تنها امید من که نا امیده
امید من دوباره ته کشیده
لحظه به لحظه فکر نا امیدی
این لحظات امونمو بریده
اون که میگفت با دستای دل من
از قفس بیکسی آزاد شد
چی شد که با گریه ی من شاد شد؟
با شبنم اشک من آباد شد؟
از وقتی رفت یه روز خوش ندیدم
خواستم دلم یه گوشه ای بمیره
خسته شدم چه انتظار سختی
یکی بیاد جون منو بگیره
قلب من از تپیدن ش خسته شد
نبضم با ضربه های معکوس مرد
قلب من از خستگی خوابش گرفت
این دل نا امید و مایوس مرد
شاید صدای زخمیه دل من
مرهم زخمای دل تو باشه
زخمای دل تو
شاید که قصه ی جدایی من
نذاره هیچکی از کسی جدا شه
از وقتی رفت یه روز خوش ندیدم
خواستم دلم یه گوشه ای بمیره
خسته شدم چه انتظار سختی
یکی بیاد جون منو بگیره
قلب من از تپیدن ش خسته شد
نبضم با ضربه های معکوس مرد
قلب من از خستگی خوابش گرفت
این دل نا امید و مایوس مرد
عشق آدما به هم … قص ی خند دازیه …
اولش خنده و بعدش … همه گریه زاریه …
وقتی عشقا همه از دم .. مثل هم تموم میشن،
چرا باز باید شروع کرد ؟ آخه این چه کاریه …………………………