به نظر من عشق و علاقه زیاد به تداوم در امر یادگیری عامل بسیار مهمی است. من در دوران کودکی آموختم که زیاد کتاب بخوانم. بیل گیتس

خیلی جالب است که امروزه می توان در باره موضوعات مختلف مورد علاقه به سراغ کامپیوتر رفت.
با وجود کامپیوتر به دست آوردن اطلاعات مورد علاقه و توجه به صورت آنلاین بسیار ساده تر شده است.
من معتقدم که داشتن این نوع کنجکاوی درباره جهان به هرکسی کمک می کند پیشرفت کند. فرقی نمی کند تصمیم داشته باشی چه کاری را دنبال کنی.بیل گیتس

بقیه در ادامــــــــــه مـــــــطــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــــــب

  • 7 جولای 2012
ادامه مطلب

 

به نظر من عشق و علاقه زیاد به تداوم در امر یادگیری عامل بسیار مهمی است. من در دوران کودکی آموختم که زیاد کتاب بخوانم. بیل گیتس

خیلی جالب است که امروزه می توان در باره موضوعات مختلف مورد علاقه به سراغ کامپیوتر رفت.
با وجود کامپیوتر به دست آوردن اطلاعات مورد علاقه و توجه به صورت آنلاین بسیار ساده تر شده است.
من معتقدم که داشتن این نوع کنجکاوی درباره جهان به هرکسی کمک می کند پیشرفت کند. فرقی نمی کند تصمیم داشته باشی چه کاری را دنبال کنی.بیل گیتس

هر گاه خبرهای بد را به عنوان یک نیاز به تغییر و نه یک خبر منفی پذیرفتید، شما از آن شکست نخورده اید، بلکه چیزهای تازه ای از آن آموخته اید.  بیل گیتس

بقیه در ادامــــــــــه مـــــــطــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــــــب

 

  • 7 جولای 2012
ادامه مطلب

بگذار با چشمهای تو ببینم
بگذار در نگاه تو ذوب شوم
بگذار در زیر باران
شانه به شانه ات قدم زنم
و تو برایم از آرزوهایت ترانه بسرایی
بگذار به قداست عشقمان کوچک شوم
وقتی با تو به پرواز شاپرکهای کنار برکه نگاه میکنم
می خندم
بگذار شبها رو به ستاره ها خاطرات شیرینمان را شماره کنیم
بگذار همیشه در ذهنم مثل نگاه اول مهربان و پاک باشی
بگذار نامم چون شاه کلیدی بر درگاه قلبت همیشگی باشد
بگذار نگاهمان نه به هوس
که به عشق … آن هم عشقی آسمانی در هم گره بخورد
بگذار دلم برای تو باشد
بگذار دلت …
حالم را بپرسد
بگذار قلبم برای تو بتپد
بگذار آرزوهایم با تو باشد
برای تو …
به خاطر تو …
بگذار خیال کنم دوستم داری و از این خیال
شب ها تا سپیدی روز با ستاره ها باشم
بگذار از دوریت بگریم
بگذار از دوریت بگریم

 

  • 12 می 2011
ادامه مطلب

یه بار دیگه فرصت بده ، نذار که تنها بمونم
نذار بازم از قافله ، به خاطرت جا بمونم

فکر نکنی که من بدم ، روی تو بست چشماشو بخت
این عشقو آسون ندارم ، تو چنگ آوردم خیلی سخت

دوسِت دارم به اون خدا ، به اون که می پرستمش
عهد خودم رو با خودش ، به خاطرت شکستمش

حالا می خوام فدات کنم ، بگو به من حرفی داری
ترسیدی که یه وقت بازم تو غصه ها کم بیاری

نگو که خامت می کنم ، واسه پر آوازه شدن
نگو به من می ترسم از ، یه بار دیگه ساده شدن

می خوای بگی دوسم داری ، ولی نمیذاره چشات
می ترسی تکراری بشه ، تجربه ی تلخ شبات

دوسِت دارم به اون خدا ، به اون که می پرستمش
عهد خودم رو با خودش ، به خاطرت شکستمش

گفتم که دردای منو ، دیگه فقط تویی طبیب
منم که کامل می کنم ، اون تیکه ی نصفه ی سیب …

  • 12 می 2011
ادامه مطلب

زندگی … هوس نیست… اول فقط میشناختمت … یک روز باهات حرف زدم ، بعدا فقط یک دوست بودی ، یک کم گذشت ، بهترین دوستم شدی … همه حرفهام رو بهت میگفتم ، خوشحالی و ناراحتی همدیگر رو میدونستیم ، نصیحتم میکردی و دلداریم میدادی ، یا اینکه با خوشحالی من سهیم میشدی . زمان گذشت … کم کم به هم نزدیکتر شدیم ، از همه زندگی هم با خبر شدیم ، خوب و بدش مهم نبود … اینکه هردومون یکی رو داشتیم باهاش درد دل کنیم قشنگ بود . بازم گذشت … گذشت … گذشت … هر روز برام عزیزتر میشدی ، هر از گاهی ناخود آگاه دلم بدجوری تنگت میشد … به روی خودم نمیاوردم ، میگفتم : اینم میگذره … نگذشت … یک روز بهم گفتی که دل تو هم تنگه … گفتی که خیلی دلت تنگه ، گفتی که دوستم داری ، منم دوستت داشتم … سکوت کردم … هیچی نگفتم … میترسیدم ! از چی ؟ خودم هم نمیدونستم ، باز هم گذشت … دیدم بدون تو خیلی سخت شده ، بهت گفتم … بهت گفتم که همه چیز من هستی ، بهت گفتم چقدر دلم تنگه ، بهت گفتم که چقدر برای بودن باهات بی صبرم ، میترسیدم … یرسیدی چرا ؟ نمیدونستم … گفتی که ترس نداره ، باورم نمیشد … عاشق شده بودم ! اینقدر این کلمه رو توی کتابها و شعرها و گفته ها به سلاخه کشیدن که دیگه باورم نمیشد عشق وجود داشته باشه . فکر میکردم هوسی بیش نیست … نمیدونستم چه جوری فرار کنم ، کجا برم ، به کی بگم ، به خودت گفتم … گفتی که هست ، عشق هنوز هست ، هوس نیست ! دلم آروم شد … خیلی آروم شد ، تازه فهمیدم که دنیا چقدر قشنگه ، تازه فهمیدم که تا شقایق هست ، زندگی باید کرد … تازه فهمیدم که عاشق شدم و امید وصال قدرت هر کاری رو بهم داد ، هر کاری … آره ، عشق است و با امید رسیدن بهش ، کوه رو از جا میشه کند . چه حال و هوای عجیبی است … توی آینه لبخندی به خودم زدم و گفتم : هوس نیست ، عشق است و چقدر قشنگه …

فکر نکن از یادم رفتــــــی همــــــــــــــــیشه به یادتــــم …

  • 28 آوریل 2011
ادامه مطلب