1370428012 - حیف...

حیف لحظه های خوبی که برای تو گذاشتم
حیف غصه ی که خوردم چون ازت خبر نداشتم
حیف اون روزا که کلی ناز چشماتو کشیدم
حیف شوقی که تو گفتی داره اما من ندیدم
حیف حرفای قشنگی که برای تو نوشتم
حیف رویام که واسه تو از قشنگیاش گذشتم
حیف شبها که نشستم با خیالت زیر مهتاب
حیف وقتی که تلف شد واسه دیدنت توی خواب
حیف با وفای من حیف عشق اعتمادم
حیف اون دسته گلی که به تو توی پاییز دادم
حیف فرصتهای نقرام حیف عمرو دقیقه ام
حیف هرچی به تو گفتم راست راسی حیف سلیقه ام
حیف اشکهایی که واسه تو ریختم دم سپهیده
حیف احساس طلاییم حیف این عشق و عقیده
حیف شادی روزی که می گن تولدت بود
حیف عاشقیم که اولش کار خودت بود
حیف اونهمه قسما که به اسمت نخوردم
حیف نازی که کشیدم چون طاقت نیاوردم
حیف اون کسی که دائم عاشقم بود تو عالم رویا
حیف که تو از راه رسیدی دادمش به دریا
حیف چیزی که ندارم حیف ذوقی که نکردم
حیف گرمای دستم که سپردمش به سردی
حیف قلبم که روزی دادمش دستت امانت
حیف اعتماد اون روز، حیف واژه خیانت
حیف اون شبی که گفتم پیش تو کمه ستاره
حیف اون حرفایی که گفتی گفتم اشکالی نداره
حیف چشمایی که گفتم به تو بالبای خندون
حیف ارزوی دیدار با تو بودن زیر بارون
حیف هر چی که سپردم حیف هرچی که تو نبودی
حیف تکلیفم بیا روشنش کن تو به زودی

pichak.net 24 - حیف...
 

 

 

 

  • 2 نوامبر 2011
ادامه مطلب

f9f096bd063c9f8c51637bdb0f52088d - روز گار بر خلاف آرزو هایم گذشت

 

 

عاشق                           عاشق تر
نبود در تار و پودش دیدی گفت عاشقه عاشق@@@@@@@   نبودش  @@@@@@@@@
امشب همه جا حرف  از آسمون و مهتابه  ،  تموم خونه دیدار این خونه
فقط خوابه ، تو که رفتی هوای  خونه تب داره  ،  داره از درو دیوارش غم
عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ،  بیا بر گرد تا ازعشقت
نمردم، همون که فکر نمی کردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش
حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای کفتر و  گنجشک  کلاغای
سیاه پوشن ، چراغ خونه  خوابیده  توی  دنیای خاموشی ،   دیگه  ساعت رو
طاقچه شده کارش فراموشی  ، شده کارش فراموشی  ،  دیگه  بارون نمی
باره  اگر چه  ابر سیاه  ،  تو که نیستی  توی  این خونه ،  دیگه  آشفته
بازاریست  ،  تموم  گل ها خشکیدن مثل خار بیابون ها ،  دیگه  از
رنگ و رو رفته ، کوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت
گفتیم و سفر کردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذرکردیم
گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو
به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری
گفتم که تو می دونی،سرخاک
تو می میرم ، ولی
تا لحظه مردن
نمی گیرم
از د

  • 28 ژوئن 2011
ادامه مطلب

کجای این  جنگل شب پنهون می شی خورشیدکم

پشت کدوم سد سکوت

پر می کشی چکاوکم

چرا به من شک می کنی

من که منم برای تو

لبریزم از عشق تو و

سرشارم از هوای تو

دست کدوم غزل بدم

بغض دل عاشقمو

پشت کدوم بهانه باز

پنهون کنم هق هقمو

گریه نمی کنم نرو

اه نمی کشم بشین

حرف نمی زنم بمون

بغض نمی کنم ببین

سفر نکن خورشید کم

ترک نکن منو نرو

نبودنت مرگ منه

راهی این سفر نشو

نزار که عشق من و تو

اینجا به آخر برسه

بری تو مرگ من

از

رفتن تو سر برسه

گریه نمی کنم نرو

اه نمی کشم بشین

حرف نمی زنم بمون

بغض نمی کنم ببین

 

نوازشم کن و ببین

عشق می ریزه از صدام

صدام کن و ببین که باز

غنچه  می دن ترانه هام

اگر چه من به  چشم تو کم ام

قدیمی ام ، گم ام

آتش فشان عشقم و

دریایی پر تلاطم ام

شاید امشب ده ها بار این ترانه رو گوش کردم و با شنیدنش صندوقچه ی خاطراتم رو زیر و رو کردم

تازگی ها دلم بیش از پیش  می گیره

ای کاش های زیادتری به دلم هجوم می اره هر چی به سال نو نزدیک تر می شم

ترس و هراس عجیبی به دلم می ریزه

دوباره کوشه ی دنج اتاق و موسیقی هم دم من شدن

دوباره تو خودم شکستن و سکوت

دلم می خواست می تونستم داد بزنم اونقدر که همه ی بغض های فرو خوردم رو بیرون بریزم

ولی حتی توان این کار رو هم ندارم

مدتی است دوباره با خورشید قهر کردم

فقط سکوت می خوام و سکوت و سکوت

 

  • 31 مارس 2011
ادامه مطلب
از لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه ی بی پایانی را ادامه می دادند.
زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند.
از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم.
  • 14 آگوست 2010
ادامه مطلب