87179198494770440284 - زندگی

به گورستان
تلاشی گنگ دارد نم نم باران
نمی دانم که چیزی زیر انگشتان سردش می شود بیدار
و پا در پچ پچش با خاک
خبر می آورد از سرگذشتی تیره و غمناک
به گورستان
کلاف درهمی وا می شوذ با کوشش باران
و بوی خاک در پیراهن جان می دود چون عطر
و خواب خفتگان خاک می بخشد به دل سامان
درون پرده اشکی که از چشمم نمی افتاد
تو را در اشک می دیدم

نه باران
نه یاران
نه حتی مردمانی را که روی جنگل انبوه خاموشان
نهال دیگری را حرس می کردند
تو را می دیدم ای گلبرگ
که می آیی و می ریزد شکوه مرگ
چه غوغا می کند گونه های تازه ات باران
به گورستان

  • 1 می 2011
ادامه مطلب