1314088135 IMG 6711 - حصار آسمان!

جز خنده های دختر دردانه ام بهار
سالهاست باغ و بهاری ندیده ام
وز بوته های خشک لب پشت بامها
جز زهر خند تلخ
کاری ندیده ام
بر لوح غم گرفته این آسمان پیر

جز ابر تیره نقش و نگاری ندیده ام
در این غبار خانه دود آفرین دریغ
من رنگ لاله و چمن از یاد برده ام

در شهر زشت ما
اینجا که فکر کوته و دیواره بلند
فکنده سایه بر سر و بر سرنوشت ما

 من سالهای سال
    در حسرت شنیدن یک نغمه نشاط
  در آرزوی دیدن یک شاخسار سبز
 
یک چشمه یک درخت
   یک باغ پر شکوفه یک آسمان صاف
 در دود و خاک و آجر و آهن دویده ام

تنها نه من که دختر شیرین زبان من
   از من حکایت گل و صحرا شنیده است
            پرواز شاد چلچله ها را ندیده است

خود گرچه چون پرستو پرواز کرده است


اما از این اتاق به ایوان پریده است


  • 25 اکتبر 2011
ادامه مطلب

در بیمارستانی دو مرد در یک اتاق بستری بودند.  مرد کنار پنجره به خاطر بیماری ریوی بعد از ظهرها یک ساعت رو تخت می نشست تا مایعات داخل ریه اش خارج شود . اما دومی باید طاق باز می خوابید و اجازه نشستن نداشت . آن دو ساعتها در مورد همسر ، خانواده‪هایشان ، شغل ، تفریحات و خاطرات دوران سربازی صحبت می کردند . بعد از ظهرها مرد اول رو  تخت می نشست  و روی خود را به پنجره می کرد و هر آنچه را که می دید برای دیگری توصیف می کرد . در آن حال بیمار دوم چشمان خود را می بست و تمام جزئیات دنیای بیرون را پیش روی خود مجسم می کرد.

او با این کار جان تازه ای می گرفت ، چرا که دنیای بی روح و کسالت بار او با تکاپو و شور و نشاط فضای بیرون پنجره رنگ زندگی می گرفت.

27716617770665616928 - امید ...

  • 23 آوریل 2011
ادامه مطلب