در بیمارستانی دو مرد در یک اتاق بستری بودند.  مرد کنار پنجره به خاطر بیماری ریوی بعد از ظهرها یک ساعت رو تخت می نشست تا مایعات داخل ریه اش خارج شود . اما دومی باید طاق باز می خوابید و اجازه نشستن نداشت . آن دو ساعتها در مورد همسر ، خانواده‪هایشان ، شغل ، تفریحات و خاطرات دوران سربازی صحبت می کردند . بعد از ظهرها مرد اول رو  تخت می نشست  و روی خود را به پنجره می کرد و هر آنچه را که می دید برای دیگری توصیف می کرد . در آن حال بیمار دوم چشمان خود را می بست و تمام جزئیات دنیای بیرون را پیش روی خود مجسم می کرد.

او با این کار جان تازه ای می گرفت ، چرا که دنیای بی روح و کسالت بار او با تکاپو و شور و نشاط فضای بیرون پنجره رنگ زندگی می گرفت.

27716617770665616928 - امید ...

  • 23 آوریل 2011
ادامه مطلب