فال روزانه – Daily Omen – شگفت زده خواهید شد
عکس نوشته اسم محمد,عکس پروفایل محمد
عکس نوشته اسم زهرا ، عکس پروفایل Zahra
عکس نوشته اسم رضا , عکس پروفایل اسم رضا
عکس نوشته اسم حسین,عکس پروفایل حسین
دانلود رمان دو نیمه ات برای من | اندروید ، PDF ، آیفون و جاوا
دانلود رمان داماد اجاره ای | اندروید ، PDF ، آیفون و جاوا
50 عکس برتر پروفایل عاشقانه ایرانی 1400
دیشب باز توی خوابم باز تورو دیدم
صدات زدم تو رفتی از خواب پریدم
کاش می شد بخوابم و صبح باشی تو کنارم
ولی اینا همش خیاله تورو ندارم
فقط به من بگو چرا ؟؟
مگه دوسم نداشتی؟؟ من که کاری نکردم !!
چرا تنهام گذاشتی؟؟
فقط به من بگو چرا ؟؟
چرا میای پس تو خوابم؟؟
هنوز باورم نمی شه !!
که تو نیستی کنارم!!
می شینیم فکر می کنم هر روز 2باره و 2باره
جوابی ندارم رفتنت واسم سواله
ماکه مشکلی نداشتیم حتی واسه یه بارم
همیشه می گفتی هیچ وقت تنهات نمی ذارم
فقط به من بگو چرا ؟؟
مگه دوسم نداشتی؟؟ من که کاری نکردم !!
چرا تنهام گذاشتی؟؟
فقط به من بگو چرا ؟؟
چرا میای پس تو خوابم؟؟
هنوز باورم نمی شه !!
که تو نیستی کنارم!!
نمی دونم چرا رفتی حتما خوبه واست
ولی من دارم میمیرم واسه یه بوسه بازم
حس می کنم شب و روزا همش جای خالیتو
نمی خوام بسوزونم عکسای یادگاریتو
ولی حالا دیگه بی تو من فقط می تونم ببارم
دیگه همه اینو خوب می دونن که من تمومه کارم
کاش می شد بمیرم برم زودتر اون دنیا بشینم
تا شاید یه روز تو اون دنیا من تورو ببینم
دارم دیوونه می شم از تکرار این سوال
فکر برگشتنت شده برام یه آرزوی محال
دلم می خواد اون روزا بشه برات بمیرم
تا اینکه زنده باشم ولی تورو نبینم
فقط به من بگو چرا؟؟؟؟!!!!!
رفتی و تنهام گذاشتی
توی قلبم پا گذاشتی تو که گفتی من می مونم
چرا رفتی و نموندی حالا که تنهای تنهام
واسه دله خودم می نویسم می نویسم تو کجایی
کی میایی کی میایی تو که رفتی من اینجا تنهام
دیگه طاقتی ندارم دیگه سخته بی تو موندن
بی تو هیچ معنای نداره
تا الان هرگز نتونستم بفهمم احساسم نسبت به شب چیه! هم عاشقشم! هم بیزار! عاشقشم! ، چون سیاهه! ساکته! بی صداست! محزونه! صادقه! یک رنگه! و همۀ این ها رو مادرم هم بود!( زلف و چشمای سیاهش! چهرۀ محزون، صادق، بی رنگ و ریا، بی صدا و تکیده ش! )
و بیزارم چون رنگ بخت مادرم هم بود! مادرم هم شب بود که تنهام گذاشت و رفت که برای همیشه بره و تنهام بزاره… هرگز اون صحنۀ پایانی و کلام آخرش در این تراژدی تلخ از صفحۀ ذهنم پاک نمی شه! آخرین نگاهش که اولین اندوه ناکی عمیق زندگی مو شکل داد و حرف آخرش که ” سالا ” بود و ” ر ” رو با خودش برای همیشه برد مثل خیلی چیزای دیگه ش چون مظلومیت ، یک رنگی ، سادگی ، غربت و …
زندگی … هوس نیست… اول فقط میشناختمت … یک روز باهات حرف زدم ، بعدا فقط یک دوست بودی ، یک کم گذشت ، بهترین دوستم شدی … همه حرفهام رو بهت میگفتم ، خوشحالی و ناراحتی همدیگر رو میدونستیم ، نصیحتم میکردی و دلداریم میدادی ، یا اینکه با خوشحالی من سهیم میشدی . زمان گذشت … کم کم به هم نزدیکتر شدیم ، از همه زندگی هم با خبر شدیم ، خوب و بدش مهم نبود … اینکه هردومون یکی رو داشتیم باهاش درد دل کنیم قشنگ بود . بازم گذشت … گذشت … گذشت … هر روز برام عزیزتر میشدی ، هر از گاهی ناخود آگاه دلم بدجوری تنگت میشد … به روی خودم نمیاوردم ، میگفتم : اینم میگذره … نگذشت … یک روز بهم گفتی که دل تو هم تنگه … گفتی که خیلی دلت تنگه ، گفتی که دوستم داری ، منم دوستت داشتم … سکوت کردم … هیچی نگفتم … میترسیدم ! از چی ؟ خودم هم نمیدونستم ، باز هم گذشت … دیدم بدون تو خیلی سخت شده ، بهت گفتم … بهت گفتم که همه چیز من هستی ، بهت گفتم چقدر دلم تنگه ، بهت گفتم که چقدر برای بودن باهات بی صبرم ، میترسیدم … یرسیدی چرا ؟ نمیدونستم … گفتی که ترس نداره ، باورم نمیشد … عاشق شده بودم ! اینقدر این کلمه رو توی کتابها و شعرها و گفته ها به سلاخه کشیدن که دیگه باورم نمیشد عشق وجود داشته باشه . فکر میکردم هوسی بیش نیست … نمیدونستم چه جوری فرار کنم ، کجا برم ، به کی بگم ، به خودت گفتم … گفتی که هست ، عشق هنوز هست ، هوس نیست ! دلم آروم شد … خیلی آروم شد ، تازه فهمیدم که دنیا چقدر قشنگه ، تازه فهمیدم که تا شقایق هست ، زندگی باید کرد … تازه فهمیدم که عاشق شدم و امید وصال قدرت هر کاری رو بهم داد ، هر کاری … آره ، عشق است و با امید رسیدن بهش ، کوه رو از جا میشه کند . چه حال و هوای عجیبی است … توی آینه لبخندی به خودم زدم و گفتم : هوس نیست ، عشق است و چقدر قشنگه …
فکر نکن از یادم رفتــــــی همــــــــــــــــیشه به یادتــــم …