فال روزانه – Daily Omen – شگفت زده خواهید شد
عکس نوشته اسم محمد,عکس پروفایل محمد
عکس نوشته اسم زهرا ، عکس پروفایل Zahra
عکس نوشته اسم رضا , عکس پروفایل اسم رضا
عکس نوشته اسم حسین,عکس پروفایل حسین
دانلود رمان دو نیمه ات برای من | اندروید ، PDF ، آیفون و جاوا
دانلود رمان داماد اجاره ای | اندروید ، PDF ، آیفون و جاوا
50 عکس برتر پروفایل عاشقانه ایرانی 1400
شگفتا که از مرگ میهراسیم ولی آرزوی خفتن و رویاهای زیبا را داریم.جبران خلیل جبران
زجر کشیده ! تو آنگاه به کمال رسیده ای که بیداری در خطاب و سخن گفتنت جلوه کند . جبران خلیل جبران
چون عاشقی آمد، سزاوار نباشد این گفتار که : خدا در قلب من است ، شایسته تر آن که گفته آید : من در قلب خداوندم. جبران خلیل جبران
هنگامی که به بالای کوه رسیدید ، تازه آغاز بالا رفتن است.جبران خلیل جبران
بقیه در ادامــــــــــه مـــــــطــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــــــب
روز به روز که میگذرد بیشتر عاشقت میشوم
این لحظه های عاشقانه که میگذرد بیشتر محو عشق بی همتای تو میشوم
کسی نیست مانند تو ، گرچه نمیگردم به دنبال یکی مثل تو، اما اعتراف میکنم که یار وفاداری نیست در دنیا غیر از تو!
بگذار خیره شوم به چشمهای زیبای تو ، نمیبخشم چشمهایم را اگر لحظه ای جز چشمانت خیره شوند به اطراف تو
روز به روز که میگذرد بیشتر قدر روزهایی که گذشته را میدانم ، لحظه به لحظه با تو غنیمت است ، تمام روزهایی که گذشته مقدس است ، بگذار تعظیم کنم در برابر عشق پاک تو…
کسی که نمیداند عشق چیست ، تو فهمیدی عاشق واقعی کیست ، باز هم تکرار میکنم مثل تو در این دنیا نیست!
عزیزم قدر تو را بیشتر از همیشه میدانم ، همیشه وقتی میبینم تو را، با تمام وجود دوست داشتن را از چشمانت میخوانم
نجات دادی مرا از زندان غمها ، زمانی که تنها بودم
عاشقانه صدا کردی مرا از آنجا که درگیر سکوت بودم
من که وقتی تو را دیدم مات و مبهوت بودم ، باور نمیکردم تو را به دست آورده ام، باور نمیکردم با تو به سرزمین عشق و احساس آمده ام
روز به روز که میگذرد ، مثل امروز ،از دیروز عاشقتر میشوم !
و من امروز به لحظه های هدر شده ام می پندارم
به اشک های تباه شده ام
به روحمو قلب پر تلاطمم را در حلقه ی بلورین کیمیاگری تو اسیر میبینم
قلبی که تو آن را به سادگی روز اول قصه مهربانی در دست گرفتی
اما اینبار نه برای آن اسارت شیرین
بلکه برای هبوط آن به آخر قصه ی مهربانی
تو بر زندان بلورینت سنگ میزنی و مرا به آغاز رمانی تلخ روانه می کنی
رمان زندگی دخترکی که روز را با خیال و شب را به رویای تو به سر می کرد…
دخترکی که هزار بار
چه می گویم؟! صد ها هزار بار
بر لبه پرتگاه وداع کرد
اما حتی یک بار هم نمرد…
شاید دخترک گمشده ای داشت
دخترک ساده خیالباف
یا به چشم مدعیان زمینی دنیا دیده؛ دیوانه ی تنها
اما این داستان، تنها یک داستان نیست
مرور همه ی لحظه های آن داستان قدیمی است
داستان من…
ولی…ولی تو هنوز هم در انتهایی غریبه ی آشنای من
من و این دل اینجاییم
در آغاز داستانی نو
اما نه کوتاه و گذرا
رمـــــــــان گونه و ابــــــدی…