نقاش معروف ایتالیایی
gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - سخنان لئوناردو داوینچی
 
آرزو کردن شرط نیست، شرط تحقق آرزو است.لئوناردو داوینچی
 
نقاش باید نهانخانه داشته باشد؛ زیرا هنگامی که در نهانخانه با خود هستید، خودتان هستید و هنگامی که همراه با شخص دیگری هستید، نیمی از خودتان می‌باشید. لئوناردو داوینچی
 

تنها سخنگوی جهان طبیعت، آزمایش است، پس باید همیشه به تجربه پرداخت و هرکار را به هزار شکل آزمود.لئوناردو داوینچی
 
 بقیه در ادامــــــــــه مـــــــطــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــــــب
  • 9 جولای 2012
ادامه مطلب

sk2licfgjei0d6oguvb - بامداد آمد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دمت گرم و سرت خوش باد

سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای

منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم

منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور

منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ی ناجور

نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم

بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم

حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد

تگرگی نیست، مرگی نیست

صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگذارم

حسابت را کنار جام بگذارم

چه می گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد ؟

  • 14 اکتبر 2011
ادامه مطلب

11601071951756120958 - برکه و بيد مجنون....

سالها پیش در یک جنگل بزرگ در شمال روسیه هیزم شکنی بنام ایی وان زندگی می کرد. او جوانی قوی بود. ایی وان خانه چوبی قشنگی برای خودش ساخته بود که خیلی هم به آن افتخار می کرد. ایی وان آرزوی داشتن همسری را داشت که در دخترهای دور و بر خودش آن مشخصات را نمی دید. او فکر می کرد که همسر او باید قد بلند و لاغر اندام با موهای روشن, پوست سفید و چشم های آبی باشد. هر موقع که عرق ریزان تیشه به تنه درختی می زد تا آن را قطع کند, دختر رویاهایش را در کنار خودش مجسم می کرد. وقتی که ایی وان کار نمی کرد به دهات اطراف سفر می کرد, به کلیساها, بازار و غذاخوری ها سر می رد تا دختر مورد علاقه اش را پیدا کند, اما دخترهایی را که او با آنها آشنا می شد, اغلب صورتی پهن و موهایش مشکی داشتند و به اندازه ای قشنگ نبودند که انتظار تصورات او را برآورده بکند…

 

27716617770665616928 - برکه و بيد مجنون....

 

  • 1 می 2011
ادامه مطلب

کاش بودی تا دلم تنها نبود

اسیر غصه ی فردا نبود

کاش بودی تا برای قلب من

زندگی اینگونه بی معنا نبود

کاش بودی تا لبان سرد من

قصه گوی قصه ی فردا نبود

کاش بودی تا نگاه خسته ام

بی خبر از موج و دریا نبود

کاش بودی تا زمستان دلم

این چنین پر سوز و پر سرما نبود

کاش بودی تا فقط باور کنی

بعد تو زندگی زیبا نبود

کاش پرستوها دیکه شهرمونو ترک نکنن

کاشکی فصل عاشقی تو شهر ما کوتاه نبود

کاش کتاب قصه لیلی و مجنون نمی‌سوخت

کاشکی عشق قربونی توی خیابونا نبود

کاش میشد خاطره را تصویر کرد

کاش میشد لحظه ها را در ظرفی بلورین جمع کرد و هر وقت می خواستیم بیرونشان

میکشیدیم و به نظاره مینشستیم

کاش میشد خاطره ها را در کوزه ای محکم ریخت و بر دوش کشید و برای رفع عطش

مهربانی جرعه ای از آن برکشید

کاش میشد دریچه ای باز کرد به لحظه های خوش خاطره و درونش جهید و زندگی را

از آن شروع کرد

 

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - كاش بودی ...

 

  • 22 آوریل 2011
ادامه مطلب
576 -     یادت اون روز برفی .... وسط فصل زمستون...
asheganeh.ir


یادت اون روز برفی
وسط فصل زمستون
تو پریدی پشت شیشیه
من زدم از خونه بیرون

یادت اشاره کردی
آدمک برفی بسازم
واسه ساختنش رو برفا
هرچی که دارم ببازم

گوله گوله برف سرد و
روی همدیگه می چیدم
شاد و خندان بودم انگار
که به آرزوم رسیدم

رو پیشونیش با یه پولک
یه خال هندو گذاشتم
واسه چشماش دو تا الماس
جای پوس گردو گذاشتم

رو سینش با شاخه یاس
یه گلوبند و کشیدم
روی لبهاش با اجازت
طرح لبخند رو کشیدم

یادم با نگرونی
تو یه ها کردی رو شیشه
دزدکی برام نوشتی
تکلیف قلبش چی میشه

شرم گرم لحظه ها رو
توی اون سرما چشیدم
سرخیش رو پوست سرد
آدمک برفی کشیدم

قلبم رو دادم نگفتم
تن اون از جنس برفه
عاشقونه فکر میکردم
نمیگفتم نمی صرفه

ولی فصل آشنایی
زود گذر بود و گریزون
شما از اون خونه رفتین
آخر همون زمستون

رفتی و قصه اون روز
واسه من مثل یه خواب شد
از تب گرم جدایی
آدمک برفی هم آب شد

کاشکی میشد که دوباره
روبروت یه جا بشینم
یا که رد پات رو برف
توی کوچمون ببینم

کاشکی میشد توی دنیا
هیچ کسی تنها نباشه
عمر آدم برفی هامون
امروز و فردا نباشه

قول میدم تا آخر عمر
دیگه قلبم رو نبازم
بعد تو تا آخر عمر

آدمک برفی نسازم ….

  • 1 جولای 2010
ادامه مطلب