سکوت مرگ
کاش همانطور که از شکستن تکه ای شیشه
بر میگردی و نگاهش میکنی
وقتی دل مرا شکستی ، یکبار بر میگشتی
فقط نیم نگاهی میکردی . . .
تو روزگار رفته ببین چی سهم ما شد
از عاشقی تباهی
از زندگی مصیبت
از دوستی شکستو
از سادگی خیانت . . .
با تو بودن خیلی وقته که گذشته
بی تو بودن مثل مهر سرنوشته
حالا اسم تو را هی زمزمه کردن
واسه من نه تو میشه نه فرقی داره . . .
تا که بودیم ، نبودیم کسی / کشت ما را غم بی هم نفسی
تا که خفتیم همه بیدار شدند / تا که مردیم همگی یار شدند
قدر آن شیشه بدانید که هست / نه در آن لحظه که افتاد و شکست .