گشاده دست باش ،جاری باش ،کمک کن (مثل رود)

باشفقت و مهربان باش (مثل خورشید)

 اگرکسی اشتباه کردآن رابه پوشان (مثل شب)

وقتی عصبانی شدی خاموش باش (مثل مرگ)

متواضع باش و کبر نداشته باش (مثل خاک)

بخشش و عفو داشته باش (مثل دریا )

اگرمی خواهی دیگران خوب باشند خودت خوب باش (مثل آینه ) مولانا

هر چه بیشتر به کسی عشق میورزیم ، بیشتر در اسرار هر چیز نفوذ می کنیم . مولانا

 بقیه در ادامــــــــــه مـــــــطــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــــــب

  • 9 جولای 2012
ادامه مطلب

صدها هزار نفرین ، بر آن نگاه اول

 

آغاز دل سپردن ، اول نگاه من بود !

سرگشته و پریشان ، در جستجوی کویش

 

این خرقه گدایی ، تنها گواه من بود

هر کس شراب نوشید ، مستوجب فنا شد

 

دستان پر زمهرش ، هم تکیه گاه من بود

فرهاد همچو مجنون ، راه وصال گم کرد

 

راهی که رفته بودند ، آن راه ، راه من بود

تاریک و تار چون شب ، پس کوچه های امید

 

فانوس دیدگانش ، نور پگاه من بود

زنجیر کرده بودند ، رندان با وفا را

 

مژگان بی مثالش تنها پناه من بود

روزی که گردن عشق ، بر دار کرده بودند

 

تنها صدای آنجا ، فریاد آه من بود

 

در دادگاه عشقش ، محکوم حکم مرگم

شاید که بی گناهی ، تنها گناه من بود

 

Curse of hundreds of thousands on the first look

Dell started passing, I had the first look!

Bewildered and distracted, looking Kvysh

This gown begging, I was the only witness

Everyone drank wine, was doomed deserving

Zmhrsh hands, I was the fulcrum

Farhad such insane, the way he lost Joiner

Way that had been on its way, the way I was

Dark and blurry because the night, hoping the streets

Lantern eyes, light was my Pegah

Chains had the faithful RENDAN

Without my eyelashes Msalsh was the only refuge

Once the neck of love, of having had

The only sound there was screaming oh my

Love on the court, sentenced to death sentence

Perhaps the innocence, the only sin I was

  • 11 می 2011
ادامه مطلب

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== -     سهل است بگویم که گرفتار تو هستم
asheganeh.ir

سهل است بگویم که گرفتار تو هستم / من در پی این حادثه غمخوار تو هستم / هر چند که تو دور از منی و من ز تو دورم / بر جان تو سوگند که دوستدار تو هستم .

شاعر از کوچه ی مهتاب گذشت ، لیک شعری نسرود ، نه که معشوقه نداشت ، نه که سرگشته نبود ، سال ها بود دگر کوچه ی مهتاب خیابان شده بود .

خدایا وقتی ازم گرفتی و بهم بخشیدی ، فهمیدم که معادله زندگی نه غصه خوردن برای نداشته هاست و نه شاد بودن برای داشته ها .

سفر کردم که از یادم بری دیدم نمیشه / آخه عشق عاشق با ندیدن کم نمیشه .

تا هستم ای رفیق ندانی کیستم / روزی به سراغم آیی که نیستم .

بهترینم اگر دل سپردن به تو یک خطاست ، به تکرار باران خطا می کنم .

یه ضرب المثل چینی میگه : برنج سرد را می توان خورد ، چای سرد را می توان نوشید ، اما نگاه سرد را نمی توان تحمل کرد .

خاک شد هر که بر این خاک زیست / خاک چه داند که در این خاک کیست / سرانجام که باید در خاک رفت / خوشا آنکه پاک آمد و پاک رفت .

توی ویترین زندگی هیچ وقت به عروسکی نگاه نکن که مال تو نیست ، چون اون فقط وسوسه ات می کنه که اونی رو که داری از دست بدی .

خیال می کردم عشق عروسکی است که می توان با آن بازی کرد ، ولی افسوس اکنون که معنی عشق را درک کرده ام فهمیده ام که خود عروسکی هستم بازیچه ی دست سرنوشت

  • 12 ژوئن 2010
ادامه مطلب