فال روزانه – Daily Omen – شگفت زده خواهید شد
عکس نوشته اسم محمد,عکس پروفایل محمد
عکس نوشته اسم زهرا ، عکس پروفایل Zahra
عکس نوشته اسم رضا , عکس پروفایل اسم رضا
عکس نوشته اسم حسین,عکس پروفایل حسین
دانلود رمان دو نیمه ات برای من | اندروید ، PDF ، آیفون و جاوا
دانلود رمان داماد اجاره ای | اندروید ، PDF ، آیفون و جاوا
50 عکس برتر پروفایل عاشقانه ایرانی 1400
یه بار دیگه فرصت بده ، نذار که تنها بمونم
نذار بازم از قافله ، به خاطرت جا بمونم
فکر نکنی که من بدم ، روی تو بست چشماشو بخت
این عشقو آسون ندارم ، تو چنگ آوردم خیلی سخت
دوسِت دارم به اون خدا ، به اون که می پرستمش
عهد خودم رو با خودش ، به خاطرت شکستمش
حالا می خوام فدات کنم ، بگو به من حرفی داری
ترسیدی که یه وقت بازم تو غصه ها کم بیاری
نگو که خامت می کنم ، واسه پر آوازه شدن
نگو به من می ترسم از ، یه بار دیگه ساده شدن
می خوای بگی دوسم داری ، ولی نمیذاره چشات
می ترسی تکراری بشه ، تجربه ی تلخ شبات
دوسِت دارم به اون خدا ، به اون که می پرستمش
عهد خودم رو با خودش ، به خاطرت شکستمش
گفتم که دردای منو ، دیگه فقط تویی طبیب
منم که کامل می کنم ، اون تیکه ی نصفه ی سیب …
سالها پیش در یک جنگل بزرگ در شمال روسیه هیزم شکنی بنام ایی وان زندگی می کرد. او جوانی قوی بود. ایی وان خانه چوبی قشنگی برای خودش ساخته بود که خیلی هم به آن افتخار می کرد. ایی وان آرزوی داشتن همسری را داشت که در دخترهای دور و بر خودش آن مشخصات را نمی دید. او فکر می کرد که همسر او باید قد بلند و لاغر اندام با موهای روشن, پوست سفید و چشم های آبی باشد. هر موقع که عرق ریزان تیشه به تنه درختی می زد تا آن را قطع کند, دختر رویاهایش را در کنار خودش مجسم می کرد. وقتی که ایی وان کار نمی کرد به دهات اطراف سفر می کرد, به کلیساها, بازار و غذاخوری ها سر می رد تا دختر مورد علاقه اش را پیدا کند, اما دخترهایی را که او با آنها آشنا می شد, اغلب صورتی پهن و موهایش مشکی داشتند و به اندازه ای قشنگ نبودند که انتظار تصورات او را برآورده بکند..
معما ! :
میدونی کی بیشتر از همه دوستت داره !؟
راهنمایی ! :
بالای صفحه اسمش رو نوشته !
.
.
.
عیـد که می آید
این دلم قد تُنگ های ماهی ، تَنگ می شود برایت !
.
به رویای پرندگان راهمان نمی دهند
همین مختصر که تو در من اوج می گیری و من
از کف دستت جرعه ای می نوشم
برایم کافی ست
.
.
.
!
تو را عاشقانه دوست دارم
مثل گلهای بهاری
مثل پنجره های باز رو به دریا
مثل گلهای عاشق در باغچه های انتظار
تو را مثل خودت پاک و معصوم دوست دارم
بگذار نوازش انگشتانت
سیمهای زندگیم را به صدا درآورد
ونغمه ای بسازد که هم از آن توست
و هم از آن من…..
آری زیبایی رفته بود٬ آن هنگام که من رسیدم به گل او
چشم بسته به دنبالش سرنهادم
نیمه چنگی بر او در اینجا و نیمه چنگی بر او در آنجا…
و این است همه آن چیزهایی که در دست من بر جای مانده
شکل پرواز او!
محبوب من بیا …..
تا اشتیاق بانگ تو در جان خسته ام
شور حیات برانگیزد
من غرق مستیم
از تابش وجود تو در جام جان چنین
سرشار هستی ام !
با من چیزی بگو
کلامی آنقدر کوتاه که
همسایه نشنود
با من چیزی بگو
ساده ترین حرف انسانی
آوازی که یک حنجره به
یاد آورد
با من بگو
بگو که دوستم داری
مثل سیب سرخ قصه ها
عشق را
از میان
دونیمه
می کنیم
نیمه ای از آن برای تو
نیمه دگر برای من
بعد…
نیمه ها هم از میان
دوپاره
می شوند
پاره ای از آن برای روح
پاره دگر برای تن
باز خواب دیدن تو…
به تمام عمر میارزد پس نگو
نگو که رویای دور از دسترس، خوش نیست…
ای مهربان …
بخاطر بسپار که زندگی همیشه بهار نیست
روزی ابر خزان بر ان سایه می افکند
و
بهترین یار ها را از هم جدا میکند
نام زیبای تو راهمراه با وفاداری هایت
که به بلندی آسمان است در
گنجینه قلبم تا ابد پنهان می دارم و برای تو که
اولین وآخرین حکایت بی انتهای زندگیم هستی می نویسم
دوستت دارم
…
همه ستاره هایی که برایت چیده ام
می رقصند
روی دامنم
برای لحظه ورودت
دستانم را می گشایم
با شاخه هایی
پر از سیب سرخ
با رودخانه ای
که
ماه می شود
برایت
روزی ستاره می کنم
چشمانم را
روی دامنم
…
دختری که از تو
دور
نبود
هنوز
دستهایت را می ستاید…
دستهای گرم تو مرا با عشق آشنا کرد
دشت سینه ات
امن ترین جایی است که میتوانم
در آن بیاسایم
نقش ها زده ام رنگ به رنگ
میخواهم آن را بی دریغ به روح لطیف تو تقدیم کنم
به تو که مهربانترینی
ای سکوتت لحظه لحظه مرگ من
آسمانی!
با توام ، حرفی بزن
بوی باران می دهد نجوای تو
گفتگوی سبز و بی پروای تو
می توان در بستر یادت شکفت
می توان همچون تو شعری تازه گفت
با غزل ، با مثنوی ، با انتظار!
یاد تو باغی است سرشار از بهار ..
.