کلبه ای می سازم

پشت تنهایی شب، زیراین سقف کبود

که به زیبایی پروازکبوترباشد

چهارچوبش ازعشق، سقفش ازعطربهار

رنگ دیوار اتاقش ازآب

پنجره ای ازنور، پرده اش ازگل یاس

عکس لبخند تورا می کوبم

روی ایوان حیاط

تا که هرصبح اقاقی ها را با توسرشارکنم

همه دلخوشیم بودن توست

وچراغ شب تنهای من، نورچشمان تواست

کاشکی درسبد احساسم، شاخه ای مریم بود

عطر آن را با عشق

توشه راه گل قاصدکی می کردم

که به تنهایی تو سربزند

توبه من نزدیکی وخودت می دانی

شبنم یخ زده چشمانم در زمستان سکوت

گرمی دست تو را می طلبد.

 

  • 3 سپتامبر 2011
ادامه مطلب

دل پر کینه ات آرام می گیرد اگر
و افکار گل آلودت زلال
و یا چشمان تار تو اگر شفاف می گردد
و شب، راحت تر از همیشه بر باغ رویا ها قدم را می نهی
زبان ، لکنت رها ، رندتر ، برنده تر ، گویاتر از حال
و اعضای وجودت، کلهم شادمان از این شود
تعلل نیست جایز
من خشکیده را بشکن….

اگر باغ وجودت غنچه می گیرد
وگر تاریکی تو ، ظلمت تو ، نور می گردد
اگر از ناخوشی هایت رها، بر مرکب صحت نشینی
و سنگت، شکل گوهر را به خود گیرد
چراغ لحظه هایت را اگر این روشنایئست
اگر از این شکستن بر تو سودیست
من از ماندن، بخود سودی نمی بینم
تعلل نیست جایز
من خشکیده را بشکن

ولی بعد از شکست این درخت پیر تنها
همان تنها صبور دشت تنهایی
دل پر کینه ات خون میشود
افکار گل آلود تو می خشکد
و چشمان تو نابینا و شب هرگز نمی خسبی
زبانت لال و اعضای وجودت کلهم افسرده میگردد
مرکب صحت، تو را بر زمین ناخوشی می کوبد آنگونه
که تا کوی اجل ، بر سینه پیمائی
چراغ لحظه هایت تا ابد خاموش می ماند

من از ماندن، بخود سودی نمی بینم
اگر از این شکستن، بر تو سودیست
تعلل نیست جایز
من خشکیده را بشکن

ولی ای یار بی همتا
بیا با دیدن خوبی، به چشمت سوی روشن ده
بیا با یاد خوبی ها، زلال افکار خود گردان
بیا با گفتن خوبی، زبان را نافذش کن
بیا با آب خوبی ها، چرک کینه از دل پاک گردان
و در آخر که ای زیبا
بدی، پیوسته بد مبآورد بر سر
توان تنبیه با خوبی
چو ما را سهم از این بازی شکست است
تو با خوبی مرا بشکن، که خوش باشی
تعلل نیست جایز
مکن پروا

من خشکیده را بشکن…

 

 

  • 28 می 2011
ادامه مطلب
از لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه ی بی پایانی را ادامه می دادند.
زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند.
از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم.
  • 14 آگوست 2010
ادامه مطلب

هر گز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را هر گز نمی گیرد کسی در قلب من جای تو را…….گر هیچ مرا در دل تو جاست بگو گر هست بگو نیست بگو راست بگو…..مرگ آن نیست که در قبر سیاه دفن شوم مرگ آن است که از خاطر تو با همه ی خاطره ها محو شوم

گاهی اوقات آرزو می کنم ای کاش تک پرنده عاشقی بودم که میان صدها هزار پرنده بتوانم به قله بلند سرزمین هستی برسم و پرواز کان نغمه سر دهم که… من شیدای تو وعاشقانه دوستت دارم

=======================
زندگیبرای آنکه به طریق خود ایمان داشته باشیم ، لازم نیست ثابت کنیم که طریق دیگران نادرست است . کسی که چنین می پندارد ، به گامهای خود نیز ایمان ندارد . (پائولو کوئلیو )
=======================
عشق یعنی خون دل یعنی جفا عشق یعنی درد و دل یعنی صفا عشق یعنی یک شهاب و یک سراب عشق یعنی یک سلام و یک جواب عشق یعنی یک نگاه و یک نیاز عشق یعنی عالمی راز و نیاز

  • 15 ژوئن 2010
ادامه مطلب