فیلسوف و شاعر آلمانی

 goethe - سخنان گوته

رفتار هر انسان آیینه ای است که او چهره خود را در آن نشان میدهد. گوته

رویاهای کوچک را آرزو نکن ، زیرا برای تکان دادن قلبت به اندازه کافی قدرت ندارند. گوته

خدایا! چه خوشبختی بالاتر از این ، که هم عاشق و هم معشوق بودن .گوته

دارو بسیار است ، اما تعداد کمی از آنها تاثیر گذارند.گوته

اخلاق را طوفان های روزگار تقویت میکند.گوته

شیفتگی آن است که چشمان زنی را دوست بدارید ،بی آنکه رنگ آنرا بیاد آورید.گوته

 بقیه در ادامــــــــــه مـــــــطــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــــــب

  • 8 جولای 2012
ادامه مطلب

 

تنها مرگ است که دروغ نمی گوید.صادق هدایت

 200px Sadegh hedayat - سخنان صادق هدایت

عشق چیست؟ برای همه رجاله ها یک هرزگی  یک ولنگاری موقتی است . عشق رجاله ها را باید در تصنیفهای هرزه و فحشا و اصطلاحات رکیک که در عالم مستی و هشیاری تکرار میکنند پیدا کرد .صادق هدایت

در زندگی زخم هایی هست که مثل خوره روح آدم را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد. این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد چون عموما عادت دارند این درددهای باور نکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمرند  و اگر کسی بگوید یا بنویسد مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخرامیز تلقی بکنند .صادق هدایت

 بقیه در ادامــــــــــه مـــــــطــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــــــب

  • 8 جولای 2012
ادامه مطلب

 

madkhal 4464 1 1229724860 - سخنان جبران خلیل جبران

شگفتا که از مرگ میهراسیم ولی آرزوی خفتن و رویاهای زیبا را داریم.جبران خلیل جبران

زجر کشیده ! تو آنگاه به کمال رسیده ای که بیداری در خطاب و سخن گفتنت جلوه کند . جبران خلیل جبران

چون عاشقی آمد، سزاوار نباشد این گفتار که : خدا در قلب من است ، شایسته تر آن که گفته آید : من در قلب خداوندم. جبران خلیل جبران

هنگامی که به بالای کوه رسیدید ، تازه آغاز بالا رفتن است.جبران خلیل جبران

بقیه در ادامــــــــــه مـــــــطــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــــــب

  • 7 جولای 2012
ادامه مطلب

30811740 6fc8628217 300x225 - ازهمه کس بریده ام تا به خدا رسیده ام

 

ازهمه کس بریده ام تا به خدا رسیده ام
مهربشر نمی خرم رحمت حق چودیده ام

نازترین نیا زها ، بودن با نیا ز بود
من به اله بی نیاز با دل خود رسیده ام

شاکرلطف حق منم، تا که به خدمتی رسم
اوکه جوازعالم است من به کجا رسیده ام

مکتب ومدرسه ترا ، پیرمغان ز او ترا
من که زجام این جهان به منتهی رسیده ام

من چه غرورکرده ام؟ریشه دوانده دردلم
خود ارنی ولن تری زگوش اورسیده ام

قامت بی ساز دلم در قلمت حصار شد
ای شه بی حصرونفر تا نگهت رسیده ام

مرشد حق من تویی،واسطه را من چکنم
موج طراوتم دهی من به جرس رسیده ام

گله بی رقیب را ، حمله گرگ ومیش را
من چه نهایتش دهم تا به خمت رسیده ام

کس نشمردمرحمت،روح جهانی ای حمد
ازکه سراغ گیرمت،من به خودت رسیده ام

من به تمنای تو دل تا به هوس کشیده ام
دست به دست من بده تا به حذررسیده ام

رمز سماع در رگم ، شوق چکیده ازکفم
تا به جهان سبز تو با عظمت رسیده ام

راه خطا تو بسته ای ،عین شراب بر لبم
از همه کوزه ها پرم تا به لبت رسیده ام

نقل به کام گشته ام ،مهره نشانه گشته ام
تا که به کوی بی کسان بینفسم رسیده ام

پاک کن این رنگ سیه،جلوه کن ای مرشد ومه
من که در این سوز گنه به اصفیا رسیده ام

تا به کی ازخصم درون،دود به ریش دل کنم
من که به ساحت نظر به لطف حق رسیده ام

  • 16 سپتامبر 2011
ادامه مطلب

صدها هزار نفرین ، بر آن نگاه اول

 

آغاز دل سپردن ، اول نگاه من بود !

سرگشته و پریشان ، در جستجوی کویش

 

این خرقه گدایی ، تنها گواه من بود

هر کس شراب نوشید ، مستوجب فنا شد

 

دستان پر زمهرش ، هم تکیه گاه من بود

فرهاد همچو مجنون ، راه وصال گم کرد

 

راهی که رفته بودند ، آن راه ، راه من بود

تاریک و تار چون شب ، پس کوچه های امید

 

فانوس دیدگانش ، نور پگاه من بود

زنجیر کرده بودند ، رندان با وفا را

 

مژگان بی مثالش تنها پناه من بود

روزی که گردن عشق ، بر دار کرده بودند

 

تنها صدای آنجا ، فریاد آه من بود

 

در دادگاه عشقش ، محکوم حکم مرگم

شاید که بی گناهی ، تنها گناه من بود

 

Curse of hundreds of thousands on the first look

Dell started passing, I had the first look!

Bewildered and distracted, looking Kvysh

This gown begging, I was the only witness

Everyone drank wine, was doomed deserving

Zmhrsh hands, I was the fulcrum

Farhad such insane, the way he lost Joiner

Way that had been on its way, the way I was

Dark and blurry because the night, hoping the streets

Lantern eyes, light was my Pegah

Chains had the faithful RENDAN

Without my eyelashes Msalsh was the only refuge

Once the neck of love, of having had

The only sound there was screaming oh my

Love on the court, sentenced to death sentence

Perhaps the innocence, the only sin I was

  • 11 می 2011
ادامه مطلب