Photo Skin ir Heart89 - اگه...
سلام عاشقانه گر نفس بود از هوس نیست

اگر عاشقی به سکوت عاشقی سلام

اگر عاشق عشقی بودی و غریبانه شکستی به آن چشمان پراشکت سلام

اگر زخم زبان چشیدی هیچ نگفتی به صبوریت سلام

اگر سوختی و خاکستر ساختی اما نسوزاندی دلی سلام

اگر زندگیت زندون برات به میله های پردردت سلام

اگه باده خورده ای و مستی به پاک مستی ات سلام ……….

  • 12 اکتبر 2011
ادامه مطلب

●••▪· پاییز را دوست دارم ●••▪·
پاییز را دوست دارم…
بخاطر غریب و بی صدا آمدنش
بخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش
بخاطر خش خش گوش نواز برگ هایش
بخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اش
بخاطر رفتن و رفتن… و خیس شدن زیر باران های پاییزی
بخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها
بخاطر غروب های نارنجی و دلگیرش
بخاطر شب های سرد و طولانی اش
بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام
بخاطر پیاده روی های شبانه ام
بخاطر بغض های سنگین انتظار
بخاطر اشک های بی صدایم
بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام
بخاطر معصومیت کودکی ام
بخاطر نشاط نوجوانی ام
بخاطر تنهایی جوانی ام
بخاطر اولین نفس هایم
بخاطر اولین گریه هایم
بخاطر اولین خنده هایم
بخاطر دوباره متولد شدن
بخاطر رسیدن به نقطه شروع سفر
بخاطر یک سال دورتر شدن از آغاز راه
بخاطر یک سال نزدیک تر شدن به پایان راه
بخاطر غریبانه و بی صدا رفتنش
پاییز را دوست دارم، بخاطر خود پاییز
و من عاشقانه پاییز را دوست دارم

  • 7 اکتبر 2011
ادامه مطلب

21jkwt0pc1z9yfbc7drb - معجزه احساس

تو معجعزه ی احساسی…

در موج به هم خوردن بی حضوری من

در میان امواج شرجی سرنوشتم…

تو فریادی…

من صدای بغض ضربان سکوت دردیار نا آشنای شب

من شب نشین با ستاره ها به دور از هیاهو

ایوان مملو از نا امیدی های تکراری

هر روزه چشم به راه نشسته ام نازنین…

در فارغ غریبانه تو انگار نگاهم در میان احساسم در هم شکست

و من…

در برابر شوق این فرات کهنه ایستاده ام

تا دریابم تو را …

در میان ازدهام بغض ها وگلایه های تکراری

تو ای معجزه ی احساس من…

بی تو فانوسی از لبخند های خاموشم در کنج غربت ویرانه این روزگار نامعلوم در همه ی وجودم قصه ی تاریکی ست…

در حجم سنگین نبودنت انگار کسی میمیرد و هیچ کس نمی ماند

با این اوصاف…

در این ارتفاع لبالب نا امیدی…

در جایی که فصل سقوط دستانم است…

برگرد..

  • 27 آگوست 2011
ادامه مطلب

5 - مرا چه دیدی؟

خدایا تو را عاشق دیدم و غریبانه عاشقت شدم

تو را بخشنده پنداشتم و گناهکار شدم

تو را وفادار دیدم و هر جا که رفتم بازگشتم

تو را گرم دیدم و در سردترین لحظات به سراغت آمدم

تو مرا چه دیدی که وفادار ماندی؟؟؟

  • 10 آگوست 2011
ادامه مطلب

اگر چه شمعی و از سوختن نپرهیزی

نبینم ات که غریبانه اشک میریزی !


هنوز غصه خود را به خنده پنهان کن !

بخند ! گرچه تو با خنده هم غم انگیزی


خزان کجا تو کجا تک درخت من ! باید

که برگ ریخته بر شاخه ها بیاویزی


درخت . فصل خزان هم درخت می ماند

تو “پیش فصل” بهاری نه اینکه پاییزی


تو را خدا به زمین هدیه داده چون باران

که آسمان و زمین را به هم بیامیزی


خدا دلش نمی آمد که از تو جان گیرد

وگرنه از دگران کم نداشتی چیزی

  • 19 می 2011
ادامه مطلب