نویسنده فرانسوی
 زندگی، مانند جریان آب یک رودخانه است.کریستین بوبن
 شیفته کردن با دوست داشتن فرق دارد .کریستین بوبن
اسراری در این سوی زندگی وجود دارند و اسراری در آن سو. همه جا پُر از اسرار است؛ بهتر آنکه اسرار را پذیرا باشیم و چیزی نپرسیم. کریستین بوبن
 بقیه در ادامــــــــــه مـــــــطــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــــــب
  • 8 جولای 2012
ادامه مطلب

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - هفت تا هشت سال ،

هفت تا هشت سال ،
برای زندگی کافیست !
هفت یا هشت سال … خلاص !
بقیه اش نقدی مزورانه ست !زنبور زهرآگین خیانت متورم می کند هیکل ها را
و ما با خون فاسد خود به سفرهای بزرگ می رویم !
پیراهن های بزرگ می پوشیم !
خانه های بزرگ می سازیم !
حرف های بزرگ می زنیم
و خردمندانه طنین گریه های بزرگ خود را
به هق هق آرام تخفیف می دهیم در مناسبات بزرگ !
می گویند : پادزهر را از زهر می گیرند
می شنویم از گلوی گشاد خود
و پاهای بزرگ خود را به زمین می کوبیم
تا تنها صدای موجود عبور حجم بزرگ ما
در کوچه ها بزرگ باشد ،
کوچه هایی که در کودکی بارها در آن گم شده بودیم …

  • 19 می 2012
ادامه مطلب

کتابت رسید به دستم

یکی واژه

زمزمه ی

عــشــــــق،

و موهای تو را

احساس کردم

سرشار عطرها

شعله کشان میان کوچه ها

از دیدار تو گریزان.

……

هرچه را برای من تو نوشتی

تنها درز این کلام

اما بُرّان

تا مرا از آن خود کند و

تکانم دهد،

تا که از روح خود

تورا برانگیزم.

…….

نه مرهم درد توأم و

گردونه ی بی خوابی مرا به زیر می گیرد

و منطقم را تکه تکه می کند.

با دست های بسته

درستیزم با زمان و فضا،

احساس می کنم به سان تانتالوtantaloهستم

به سان پرومته، perometeo

و بدین سان و،

یکسره در عشق

دستان ذهن خود را

به سویت روانه می سازم.

……

از آن بامداد

به جانب پراگ دوانم.

روزها از دست هایم فرو می افتند و

زندگانی سر می خورد از من و

احساس می کنم که جهان

فصول خویش را از برای من pس می گیرد،

باد پائیز و

برف ها و زمهریر زمستان

به سان ملافه های تاخورده

در میان گنجه ی تاریک

سرنوشت من از راه می رسد،

……

برآنم تا هزارتوی پرگیرودار تورا ببینم

بی نخ و،گام به گام و

بدون دستانت،

با پاهای برهنه.

تا بدین سان خاک تو در تنم

همچون شیره ی گیاهان نفوذ کند و

فرا رسد به چشمانم،

تصویری از من نهان می کنی

در سایه سار هزارتوی

که چشم را هرگز

یارای پس زدن پرده اش نخواهد بود.

  • 5 آگوست 2010
ادامه مطلب