برای زیستن دو قلب لازم است
قلبی که دوست بدارد
قلبی که دوستش بدارند
قلبی که هدیه کند
قلبی که بپذیرد
قلبی که بگوید قلبی که جواب بگوید
قلبی برای من
قلبی برای انسانی که من می خواهم
تا انسان را در کنار خود حس کنم

می خواهم خواب اقاقیاها را بمیرم
خیال گونه
در نسیمی کوتاه
که به تردید می گذرد
خواب اقاقیاها را بمیرم

می خواهم نفس سنگین اطلسی ها را پرواز گیرم
در باغچه های تابستان
خیس و گرم
به نخستین ساعات عصر
نفس اطلسی ها را
پرواز گیرم

حتا اگر
زنبق کبود کارد
بر سینه ام گل دهد
می خواهم خواب اقاقیاها را بمیرم در آخرین فرصت گل
و عبور سنگین اطلسی ها باشم
بر تالار ارسی
به ساعت هفت عصر

مدتهاست مجازی می خندم …
مجازی شادم…
مجازی عاشق می شم …
مجازی دیگران رو دلداری میدم …
اما…

اما واقعی تنهام
واقعی درد می کشم
و واقعی
از عشق های مجازی
لطمه می بینم…

 عجب حکایتی ست این عشق دیرینه ات!
هر وقت از پستوی تنگ دلم
خاطراتت را بیرون میکشم
گردو خاک این کتیبه تاریخی
بر چشمانم مینشیند

نه باستان شناسم
نه تاریخ شناس..
ولی این عشق تاریخی ات را
چه خوب میشناسم!!

جور دیگر دیدم

گفتند: کور رنگی داری…!

زیر باران رفتم

گفتند: چترهایت سوراخ است….!

فردا…

بی چتر

در زیر باران

دوباره عاشق خواهم شد…

همین کافی است.

می‌مانم…
بی هراس تنهایی!!
من و این چاردیواری سکوت شب را خوب می‌فهمیم
و لالایی پیرزنی
که نغمه‌ی زندگی سر می‌دهد به وقت طلوع
آن روز که دیگر من هم نباشم؛
آرمیده به آرمان بی فروغ آزادی
در دامان پیرزن؛
جاگیر شده‌ام
در قامت یک رویا…!!!

متنفرم از انسان هایی که دیوار بلندت را می بینند، ولی به دنبال همان یک آجر لق میان دیوارت هستند که؛
تو را فرو بریزند…!
تا تو را انکار کنند…!
تا از رویت رد شوند…!!!!!!!!

و همچنان  حکایت ادامه دارد

  • 13 نوامبر 2011
ادامه مطلب

دهانت را می‌بویند

مبادا که گفته باشی دوستت می‌دارم.

دلت را می‌بویند

روزگارِ غریبی‌ست، نازنین

و عشق را

کنارِ تیرکِ راهبند

تازیانه می‌زنند.

عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد

در این بُن‌بستِ کج‌وپیچِ سرما

آتش را

به سوخت‌بارِ سرود و شعر

فروزان می‌دارند.

به اندیشیدن خطر مکن.

روزگارِ غریبی‌ست، نازنین

آن که بر در می‌کوبد شباهنگام

به کُشتنِ چراغ آمده است.

نور را در پستوی خانه نهان باید کرد

آنک قصابانند

بر گذرگاه‌ها مستقر

با کُنده و ساتوری خون‌آلود

روزگارِ غریبی‌ست، نازنین

و تبسم را بر لب‌ها جراحی می‌کنند

و ترانه را بر دهان.

شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد

کبابِ قناری

بر آتشِ سوسن و یاس

روزگارِ غریبی‌ست، نازنین

ابلیسِ پیروزْمست

سورِ عزای ما را بر سفره نشسته است.

خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد


  • 1 آوریل 2011
ادامه مطلب