gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - نمیدونم!
من گمان می کردم
دوستی همچون سروی سرسبز,
چهار فصلش همه اراستگی است
من چه می دانستم
هیبت باد زمستانی هست.
من چه می دانستم
سبزه می پژمرد از بی آبی
سبزه یخ می زند از سردی دی
من چه می دانستم, دل هر کس دل نیست.
قلبها صیقلی از آهن وسنگ
قلبها بی خبر از عاطفه اند,
سخن از مهر من و جور تو نیست, سخن از
متلاشی شدن دوستی است.
و عبث بودن پندار سرور آور مهر….
(حمید مصدق)
  • 11 ژوئن 2011
ادامه مطلب