asheganeh86 - از تو مینویسم

به چشمهایت بگو
انقدر برای دلم رَجز نخوانند
من اهل جنگ نیستم
.
.
“من فقط مینویسم”
.
.
خیلی که بخواهم گرد و خاک کنم
“عاشقانه” از تو مینویسم
.
آنوقت
اگر توانستی
مرا در آغـــوش نگیر . . .

  • 11 آوریل 2013
ادامه مطلب

1676465 zqt3m 7287 - بی وفا، رفتی؟

حرفهای آخرت را زدی و رفتی ؟
میگذاشتی  من نیز حرفهایم را برایت بگویم
لحظه ای صبر میکردی تا برای آخرین بار چشمهایت را ببینم ،
حتی اگر شده در خیالم دستهایت را بگیرم
چه راحت شکستی دلم را ، حتی نشنیدی یک کلام از حرفهایم را ،
چه راحت پا گذاشتی بر روی دلم ،حالا من مانده ام و تنهایی و یک دریای غم
چه آسان دلکندی از همه چیز ، نه دیگر بی تو در این دنیا جای من نیست …
به جا ماند خاطره های شیرین در لحظه های با هم بودنمان و همه ی این خاطره ها در یک لحظه بر باد رفت …
فکرش را هم نمیکردم این روز بیاید ، همیشه فکر میکردم فردا دوباره لحظه دیدارمان بیاید…
این روزها خیلی دلم گرفته ، سردرگم و بی قرارم ، حس میکنم آخرین روزهاست و در این لحظه ها حتی میتوانم نفسهایم را بشمارم…
نفسهایی که دیگر در هوای تو نیست ، ثانیه هایی که به یاد تو است و در کنار تو نیست ، لحظه هایی که حتی به خیال تو نیست …
تا قبل از آمدنت ، داشتنت برایم رویا بود ، با همان رویا سر میکردم زندگی ام را ، تا تو آمدی ….
حقیقت شد آن رویای شیرین ، تا تو رفتی ، کابوس شد آن لحظه های شیرین و اینجاست که دیگر حتی رویای تو نیز دلم را خوش نمیکند ، اینجاست که تنها تو را میخواهم نه نبودنت را…
حرف آخرت همین بود؟ خداحافظ؟
صبر میکردی اشکهای روی گونه ام خشک شود و بعد میرفتی ، حتی تو برای آخرین بار هم که شده آرامم نکردی …
گفتی خداحافظ و رفتی ، چقدر تو بی وفا هستی….

نویسنده :» مهدی لقمانی

  • 6 نوامبر 2011
ادامه مطلب

eteraf - اعتراف عاشقانه ( متن عاشقانه )

بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده
فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده…
اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم
باور نمیکنم اینک بی توام
کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی
تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ، تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم…
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم
در حسرت چشمهایت هستم ،چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده
در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ، هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت…
کاش بودی و به بهانه هایت نیز راضی بودم ، کاش بودی و من دیگر از سردی  نگاهت شاکی نبودم
هر چه خواستم از تو بگذرم از همه چیز گذشتم جز تو ، هر چه خواستم فراموشت کنم همه را فراموش کردم جز تو ، هر چه خواستم به خودم بگویم هیچگاه ندیدم تو را ، چشمهایم را بستم و باز هم دیدم تو را ، هر چه خواستم دلم را آرام کنم ، آرام نشد دلم و بیشتر بهانه تو را گرفت ، هر چه خواستم بگویم بی خیال ، بی خیالت نشدم و به خیالت تا جایی که فکرش هم نمی کنی رفتم…
میخواستم با تنهایی کنار بیایم ، دلم با تنهایی کنار نیامد ، میخواستم دلم را راضی کنم ، یاد تو باز هم به سراغم آمد ، میخواستم از این دنیا دل بکنم ، دلم با من راه نیامد …
بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالیست ، بدجور از نبودنت شاکیست ، هر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست….

  • 6 نوامبر 2011
ادامه مطلب

 

03582517456845155006 - کاش باور داشتی

کاش باور داشتی عشق مرا ، کاش درک میکردی احساس قلب مرا
کاش میدیدی اشکهای مرا ، که با هر نفس یک قطره اشک از چشمانم میریزد
با یاد تو داغ دلم تازه تر میشود
کاش میسوخت خاطره ها ، کاش از یادم میرفت گذشته ها
کاش هیچگاه به یادم نمی آمد لحظه هایی که در کنارت بودم
نبودنت را باور ندارم ، باور ندارم تو نیستی ، باور ندارم دیگر مال من نیستی
کاش باور داشتی عشق مرا ، کاش جا نمیگذاشتی در جاده های تنهایی قلب مرا
پشیمانم از اینکه به تو دل بستم ، سرزنش نمیکنم دلم را، دلم هنوز دیوانه ی توست
پشیمانم از اینکه عاشق شدم ، نفرین نمیکنم تو را ، دل دیوانه ام باز هم در پی توست
شاید دیگر نبینم تو را حتی در خواب، شاید دیگر نبینم چشمهایت را حتی یک بار!
گرچه لایقم نیستی ، گرچه بی وفایی و یک ذره هم عاشقم نیستی اما هنوز هم در حسرت داشتن توام ، هنوز هم خیره به عکسهای توام….
کاش باور داشتم که دیگر هیچگاه تو را نخواهم داشت…

  • 13 ژوئن 2011
ادامه مطلب

به خودم قول میدهم تو را فراموش کنم

به خودم قول میدهم خاطرات روزهای با تو بودن را فراموش کنم

به خودم قول میدهم جمله های عاشقانه ات را فراموش کنم

به خودم قول میدهم نگاه معصومانه ات را فراموش کنم

به خودم قول میدهم لبخندهای شیرینت را فراموش کنم

به خودم قول میدهم تصویر زیبای چهره ات را از ذهنم پاک کنم

به خودم قول میدهم دیگر نامه هایت را مرور نکنم

به خودم قول میدهم دیگر قلبم به عشق تو نتپد

به خودم قول میدهم دیگر به عشق تو زیر باران نروم

به خودم قول میدهم دیگر به عشق تو زیر نور مهتاب ننشینم

به خودم قول میدهم دیگر به عشق تو به دیدار دریا نروم

به خودم قول میدهم دیگر به عشق تو به آسمان نگاه نکنم

به خودم قول میدهم دیگر به عشق تو به چشمکهای ستاره ها نگاه نکنم

به خودم قول میدهم دیگر در لحظه های تنهاییم به تو فکر نکنم

به خودم قول میدهم اگر باز تو را دیدم به چشمهایت نگاه نکنم

به خودم قول میدهم اگر باز تو را دیدم دلم هوایی نشود

به خودم قول میدهم  کسی اشکم را نبیند

به خودم قول میدهم کسی از دل شکسته ام باخبر نشود

به خودم قول میدهم بخاطر ازدست دادنت از خدا گلایه نکنم

اما …

نمیدانم آیا میتوانم به قولهایم عمل کنم ؟

آیا میتوانم تنهایی را تحمل کنم ؟

 

I promise myself to forget you

I promise myself to be with you the memories of the days I forget

I promise myself, including your romantic forget

I promise myself look innocent, you forget

I promise myself to forget your sweet smile

I promise myself beautiful picture of your face clean my mind

I promise to myself again reviewing your letters do not

I promise myself another heart to love Ntpd

I promise myself to love another rain Nrvm

I promise myself another love moonlight Nnshynm

I promise myself love to meet other sea Nrvm

I promise myself another love I do not look to the sky

I promise myself another love I do not look to the stars Chshmk·hay

I promise to myself again alone in moments you think

I promise myself I saw you open your eyes do not look

I promise to myself if I saw open air is not

I promise myself to anyone shed Nbynd

I promise myself who are not aware of my broken heart

I promise to myself for reasons of God’s woes do not lose

But …

I do not know whether I can act as Qvlhaym?

Can I stand alone?

  • 11 می 2011
ادامه مطلب