gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - سخنان نلسون ماندلا

هر روز صبح در جنگل آهوئی از خواب بیدار میشود که میداند باید از شیر تندتر بدود تا طعمه او نگردد ، و شیری که میداند باید از آهوئی تندتر بدود تا گرسنه نماند. مهم نیست که شیر باشی یا آهو ، با طلوع هر آفتاب با تمام توان آماده دویدن باش. نلسون ماندلا

مهم این نیست که قشنگ باشی ، قشنگ این است که مهم باشی! حتی برای یک نفر نلسون ماندلا

  بقیه در ادامــــــــــه مـــــــطــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــــــب

  • 9 جولای 2012
ادامه مطلب

کیستی که من

این گونه

با اعتماد

نام خود را با تو میگویم

کلید خانه ام را

در دستت میگذارم

نان شادی هایم را

با تو قسمت میکنم

به کنارت می نشینم و

بر زانوی تو

این چنین آرام

به خواب می روم ؟

کیستی که من

اینگونه به جد

در دیار رویا های خویش

با تو درنگ میکنم ؟

 

هی….”تو”

با توام…”تو”

خود خود “تو”

تو که تمام ضمیرهای “-ِت”را به انحصار خودَت کشانده ای و عشق این و آن را به جان میخری

و عــــــــــــــــشـــــــ ق میکنی …

میشوی بهانه ی شعر های این و بهانه ی اشک های آن …

غزل غزل پیش میروی و تمام زیبایی های عالم را بنام خود مهر میزنی…

یک شب رقیب ماه شب چهاردهی و یک شب لطافت گل هارا مصادره میکنی….

یک دم نسیم بهار میشوی و یک دم ترنم باران

…یک نفس نجابت تاجیکی و یک نگاه الهه ی زیبایی….

یکی از تو جام می میطلبد و یکی لعل لب….یکی به خاطر تو بیستون میکند و یکی جان میدهد…

کیستی که هرشب معشوقه ی یک شاعر میشوی و استعاره ،استعاره،بیت هایش را شاه بیت میکنی….

کیستی که سیاهی چشم و شب موهایت شعر نازک خیالان را روشن میکند…

آنچنان که از تلخی هایت هم شیرین میسرایند؟!

با “تو”ام….”تو”یی که “نیما” هنوز “من چشم در راهم “را برایت زمزمه میکند…

“تو”یی که حافظ با آن همه وقارش هنوز برایت میخواند:

…ای پسته ی “تو”خنده زده بر حدیث قند/محتاجم از برای خدا یک شکر بخند …

با “تو”ام….ای مخاطب زمینی تمام غزل های خیس…

یک بیت ایهام میشوی و عاشق بیچاره را در ابهام کلمات غرق میکنی…

…یک مصرع تلمیح میشوی و تمام عاشقانت را به رخ شاعر میکشی….

یک آرایه کنایه میشوی و به دل زخم خورده اش نمک میپاشی…

…یک واژه تضاد میشوی و شاعر را به اشکی غرق لبخند مینشانی…

“تو”ای که تمام غزل سرایان عاشقانه برایت غزل میسرایند….

غزل های من “تو” ندارد….

میگویند غزل های بی “تو”غزل نیست….

اگر زحمت نیست…گاه گاهی به دل من هم سری بزن….

گاهی ایهام و تلمیح و استعاره های مرا هم هرس کن….

دستی به روی واژه های بی “تو”ام بکش….

کمی “تو”کنار “من”هایم بگذار…

“تو” بگذار

شاید “من” هم عاشق شدم…..

Age Donyaro behem Bedan - ....تو....

اگر شبی فانوس نفسهای من خاموش شد ،

اگر به حجله آشنایی ،

برخوردی و عده ای به تو گفتند ،

کبوترت در حسرت پرکشیدن پر پر زد !

تو حرفشان را باور نکن !

تمام این سالها کنارمن بودی !

کنار دلتنگی دفاترم !

درگلدان چینی


 
 
ta abad3 - ....تو.... 

تو کجایی سهراب؟

آب را گل کردند چشم ها را بستند و چه با دل کردند…

وای سهراب کجایی آخر؟…

زخم ها بر دل عاشق کردند خون به چشمان شقایق کردند !

تو کجایی سهراب؟

که همین نزدیکی عشق را دار زدند,

همه جا سایه ی دیوار زدن !

وای سهراب دلم را کشتند

 

 

 

 

 

  • 25 می 2011
ادامه مطلب

696456456464 - يك خروار اس ام اس و مطالب عشقولانه جالب

وقتی خاطره های آدم زیاد میشه دیوار اتاقشون پر عکس میشه اما همیشه دلت واسه اونی تنگ میشه که نمیتونی عکسشو به دیوار بزنی.

بر دریچه ی قلبم نوشتم ورود ممنوع ! عشق آمد و گفت : بی سوادم !!


روزی عشق از دوستی پرسید تفاوت منو تو در چیست؟ دوستی گفت من دیگران را به سلامی آشنا میکنم تو به نگاهی….. من آنان را با دروغ جدا میکنم تو با مرگ


اگه بعد از 120 سال رفتی اون دنیا گفتن یکی حلالت نکردخه سر پل صراط منتظرته اون منم که به این بهونه می خوام یه بار دیگه ببینمت

دیشب اشک آمد به خوابم. گفت قهری با من . گفتم مگه میشه با آشنای دیرینمم….. ؟! گفت گله دارم . پرسیدم چرا؟ نگاهم کرد و گفت او کیست که تو را از من رانده؟ خواستم چشمش نکند به دروغ گفتم گریه می کنم . خواستن توانستن است به کار نیامد دست به دامان پیاز شدم……….


گفتم به گل زرد چرا رنگ منی
افسرده و دلتنگ چرا مثل منی
من عاشق اویم که رنگم شده زرد
تو عاشق کیستی که هم رنگ منی


ترس از عشق، ترس از زندگی است، آنان که از عشق می گریزند، مردگانی بیش نیستند.
برتراند راسل

کسب کن لحظه هایم را که دریای چشمانت سراب مهربانی است

بقیه در ادامه ی مطلب

  • 3 آوریل 2011
ادامه مطلب
55 300x225 -  نگاه بی جواب
در انتظار چیستی؟؟؟

اینجا هنوز تاریکی است



تو به ازدحام کدامین کوچه ی خوشبختی خواهی نگریست

وقتی دریچه مسدود است…


گاهی گمان نمیکنی و میشود ، گاهی نمیشود که نمیشود ،
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است ، گاهی ناگفته قرعه به نام تو میشود
گاهی گدای گدائی و بخت با تونیست ، گاهی تمام شهر گدای تو میشود . . .
برایت خاطراتی بر روی این دفتر سفید نوشتم
که هیچکسی نخواهد توانست چنین خاطرات شیرینی را
برای بار دوم برایت باز گوید.
چرا مرا شکستی ؟چرا؟
اشعاری برایت سرودم
که هیچ مجنونی نتوانست مهربانی و مظلومیت چهره ات را توصیف کند
چرا تنهایم گذاشتی ؟چرا؟
چهره پاک و معصومت را هزار بار بر روی ورق های باقی مانده وجودم نگاشتم
چرا این چنین کردی با من ؟چرا؟
زیباترین ستارگان آسمان را برایت چیدم.
خوشبو ترین گلهای سرخ را به پایت ریختم.
چرا این چنین شد؟چرا؟
من که بودم؟
که هستم به کجا دارم می روم؟

  • 28 جولای 2010
ادامه مطلب

این یک داستان واقعی است که در ژاپن اتفاق افتاده.
شخصی دیوار خانه اش را برای نوسازی خراب می کرد. خانه های ژاپنی دارای فضایی خالی بین دیوارهای چوبی هستند. این شخص در حین خراب کردن دیوار در بین آن مارمولکی را دید که میخی از بیرون به پایش فرو رفته بود.
دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد. وقتی میخ را بررسی کرد متعجب شد؛ این میخ ده سال پیش، هنگام ساختن خانه کوبیده شده بود!!!
چه اتفاقی افتاده؟
در یک قسمت تاریک بدون حرکت، مارمولک ده سال در چنین موقعیتی زنده مانده!!!
چنین چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور است.
متحیر از این مساله کارش را تعطیل و مارمولک را مشاهده کرد.
در این مدت چکار می کرده؟ چگونه و چی می خورده؟
همانطور که به مارمولک نگاه می کرد یکدفعه مارمولکی دیگر، با غذایی در دهانش ظاهر شد!!!
مرد شدیدا منقلب شد.
ده سال مراقبت. چه عشقی! چه عشق قشنگی!!!
اگر موجود به این کوچکی بتواند عشقی به این بزرگی داشته باشد پس تصور کنید ما تا چه حد می توانیم عاشق شویم، اگر سعی کنیم

  • 16 جولای 2010
ادامه مطلب