gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - سخنان نادر شاه افشار

میدان جنگ می تواند میدان دوستی نیز باشد اگر نیروهای دو طرف میدان به حقوق خویش اکتفا کنند . نادر شاه افشار

سکوت شمشیری بوده است که من همیشه از آن بهره جسته ام . نادر شاه افشار

تمام وجودم را برای سرفرازی میهن بخشیدم به این امید که افتخاری ابدی برای کشورم کسب کنم . نادر شاه افشار 

 بقیه در ادامــــــــــه مـــــــطــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــــــب

  • 9 جولای 2012
ادامه مطلب

 

%D9%8A%D8%A7%20%D8%AD%D8%B3%D9%8A%D9%86.14%D8%A2%D8%B0%D8%B1 - سخنان امام حسین

بدرستی که شیعیان ما قلبشان از هرناخالصی و حیله و تزویر پاک است. امام حسین(ع)

ناتوان ترین مردم کسی است که از دعا کردن واماند و بخیل ترین مردم کسی است که از سلام کردن واماند. امام حسین(ع)

بقیه در ادامــــــــــه مـــــــطــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــــــب

  • 7 جولای 2012
ادامه مطلب

07 -   و من گریه‌ام می‌گیرد …

باد پَرسه می‌زند،
تا نان را، از منقار تُرد گنجشکان بِرُباید.
دختران شالیکار پنهان می کنند، دلهاشان رادر سبد چای!
و ما همچنان، از مُردگان پیر، غولهای جوانی می‌سازیم !
و غولهای جوان را، به قامت مُردگان پیر، کوچک می‌کنیم …
تا همسنگ گور شود .
باد، پرسه می‌زند،
ماه چکه می‌کند از گلوی گنجشک،
و من،
گریه‌ام می‌گیرد …
در این جغرافیای خسته‌ی بلاتکلیف،
که دامن پُرخارش را
تا آخر دنیا کشیده است.
گریه‌ام می‌گیرد،
نه برای رفتار متروک عقل،
یا روزنامه‌های عصر،
یا جمعه‌های دیوانه،
برای تنهایی
تعمید
دانایی
عشق
شادمانی از کف رفته!
برای ماهی‌ها
با آن پوست پولک پولک‌شان
که به رودخانه نیامدند.
و برای هر آنچه، به زندگی پیوندمان می‌دهد.
حالا تو، سبب گریه‌ی مرا می‌دانی،
و می دانی که هیچ چیز به قدر خنده‌های تو،
نوزاد ماهی‌ها،
و گلی که به سپیده دمی می‌شکفد، خوشبختم نمی‌کند …

  • 24 ژوئن 2010
ادامه مطلب

55555555 - تو
asheganeh.ir

ای شب از رویای تو رنگین شده

سینه از عطر توام سنگین شده

ای به روی چشم من گسترده خویش

شادیم بخشیده از اندوه بیش

همچو بارانی که شوید جسم خاک

هستی ام کرده ز آلودگی ها پاک

ای تپش های تن سوزان من

آتشی در سایه ی مژگان من

ای ز گندمزار ها سرشار تر

ای ز زرین شاخه ها پر بار تر

ای در بگشوده بر خورشید ها

در هجوم ظلمت تردید ها

با توام دیگر ز دردی بیم نیست

هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست

این دل تنگ من و این بار نور؟

های و هوی زندگی در قعر گور؟

ای دو چشمانت چمنزاران من

داغ چشمت خورده بر چشمان من

پیشت اینت گر که در خود داشتم

هرکسی را تو نمی انگاشتم

درد تاریکیست درد خواستن

رفتن و بیهوده خود را کاستن

سر نهادن بر سیه دل سینه ها

سینه آلودن به چرک کینه ها

در نوازش ، نیش ماران یافتن

زهر در لبخند یاران یافتن

آه ای با جان من آمیخته

ای مرا از گور من انگیخته

چون ستاره ، با دو بال زرنشان

آمده از دور دست آسمان

جوی خشک سینه ام را آب ، تو

بستر رگ هایم را سیلاب ، تو

در جهانی اینچنین سرد و سیاه

با قدمهایت قدمهایم براه

ای به زیر پوستم پنهان شده

همچو خون در پوستم جوشان شده

گیسویم را از نوازش سوخته

گونه هایم از هرم خواهش سوخته

آه ، ای بیگانه با پیرهنم

آشنای سبزه واران تنم

آه ، ای روشن طلوع بی غروب

آفتاب سرزمین های جنوب

آه ،آه ای از سحر شاداب تر

از بهاران تازه تر ، سیراب تر

عشق دیگر نیست این، این خیرگیست

چلچراغی در سکوت و تیرگیست

عشق چون در سینه ام بیدار شد

از طلب پا تا سرم ایثار شد

این دیگر من نیستم، من نیستم

حیف از آن عمری که با من زیستم

ای لبانم بوسه گاه بوسه ات

خیره چشمانم به راه بوسه ات

ای تشنج های لذت در تنم

ای خطوط پیکرت پیرهنم

آه می خواهم که بشکافم ز هم

شادیم یک دم بیالاید به غم

آه، می خواهم که برخیزم ز جای

همچو ابری اشک ریزم های های

این دل تنگ من و این دود عود؟

در شبستان ، زخمه های چنگ و رود

این فضای خالی و  پروازها ؟

این شب خاموش و این آوازها؟

ای نگاهت لالائی سحر بار

گاهوار کودکان بی قرار

ای نفسهایت نسیم نیم خواب

شسته از من لرزه های اضطراب

خفته در لبخند فرداهای من

رفته تا اعماق دنیاهای من

ای مرا با شور عشق آمیخته

اینهمه آتش به شعرم ریخته

چون تب عشقم چنین افروختی

لاجرم شعرم به آتش سوختی

  • 18 ژوئن 2010
ادامه مطلب