gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - آسمان دل من بارانی ست...

آسمان دل من بارانی ست!

خواهد آمد باران

و دل باغچه تر خواهد شد   

  

و زمین دیگر بار


رنگ گل و گیاهان را…


رنگ زیبایی و شوق…


رنگ شور شعف آزادی را حس خواهد کرد


که در این وادی بسیار عقیم …

در دل این مرداب …


باز هم فصل بهار


چون گل از لای لجن حتی خواهد رویید


آه اما دل من …

باز هم افسرد ست!


نرم و آهسته ببار ای باران


روز و شب در پی هم

و بشوی آنچه پلیدی از اندیشه ما …


آه باران  … باران


ابرهای دل من می گریند …

  • 27 آگوست 2011
ادامه مطلب

کتابت رسید به دستم

یکی واژه

زمزمه ی

عــشــــــق،

و موهای تو را

احساس کردم

سرشار عطرها

شعله کشان میان کوچه ها

از دیدار تو گریزان.

……

هرچه را برای من تو نوشتی

تنها درز این کلام

اما بُرّان

تا مرا از آن خود کند و

تکانم دهد،

تا که از روح خود

تورا برانگیزم.

…….

نه مرهم درد توأم و

گردونه ی بی خوابی مرا به زیر می گیرد

و منطقم را تکه تکه می کند.

با دست های بسته

درستیزم با زمان و فضا،

احساس می کنم به سان تانتالوtantaloهستم

به سان پرومته، perometeo

و بدین سان و،

یکسره در عشق

دستان ذهن خود را

به سویت روانه می سازم.

……

از آن بامداد

به جانب پراگ دوانم.

روزها از دست هایم فرو می افتند و

زندگانی سر می خورد از من و

احساس می کنم که جهان

فصول خویش را از برای من pس می گیرد،

باد پائیز و

برف ها و زمهریر زمستان

به سان ملافه های تاخورده

در میان گنجه ی تاریک

سرنوشت من از راه می رسد،

……

برآنم تا هزارتوی پرگیرودار تورا ببینم

بی نخ و،گام به گام و

بدون دستانت،

با پاهای برهنه.

تا بدین سان خاک تو در تنم

همچون شیره ی گیاهان نفوذ کند و

فرا رسد به چشمانم،

تصویری از من نهان می کنی

در سایه سار هزارتوی

که چشم را هرگز

یارای پس زدن پرده اش نخواهد بود.

  • 5 آگوست 2010
ادامه مطلب