ای همیشه در کمین من

پشت این چشمان زردت

از چه لذت می بری در من ؟

آسمان آبیست

روزها با پرتو خورشید مهمانیست

در سکوت خواب من

شبهای مهتابیست

با خدا هر روز

می گوییم و می خندیم

حس خوب زندگی در قلب من جاریست

پس چرا

من سایه ی سرد تو را

هر روز می بینم ؟

آه تنهایی

از چه عصیان می کنی در من ؟

خسته ام دیگر

خسته از این طرح پر تشویش

ای همیشه در کمین لحظه ها برخیز

من تو را امروز

با امید تازه ایی

تدفین خواهم کرد …

  • 12 می 2011
ادامه مطلب

دارم دق می کنم ، تحمل ندارم
دیگه خسته شدم ، دارم کم میارم
دلم تنگ شده و دیگه نا ندارم
همش فکر توام ، همش بی قرارم
دیگه اشکی برام نمونده که بخوام
برات گریه کنم ، فدای تو چشام
دلم داره واسه تو پرپر می زنه
تو رفتی و هنوز خیالت با منه

 

بدون تو کجا برم ، کنار کی بشینم
تو چشمای کی خیره شم ، خودم رو توش ببینم
تو که نیستی به کی بگم چشاشو روم نبنده
به کی بگم یکم نازم کنه که بم نخنده
بدونه تو با کی حرف بزنم ، دردت به جونم
تو این دنیا به عشق کی ، به شوق کی بمونم
به جونه چشمات از تموم این زندگی سیرم
تو که نیستی همش آرزو می کنم بمیرم

  • 11 می 2011
ادامه مطلب