تقدیر من این بود که نفرین شده باشم

تبدیل به این سایه ی غمگین شده باشم

تقدیر من این بود در این غار مجازی

تنهاتر از انسان نخستین شده باشم

دادند به من جام عطش،باده ی آتش

تا مست از این خط فرودین شده باشم

ترس من از این است،اگر دیر بیایی

حتی به تو و عشق تو بدبین شده باشم

روزی که بیایی و دل ودین بربایی…

شاید من کافر شده بی دین شده باشم

تقصیر جنون بود که با عقل درآمیخت

نگذاشت که دیوانه تر از این شده باشم

  • 17 آگوست 2015
ادامه مطلب

یک روزحسرت خواهی خورد
روزی که در آ غو ش دیگری…
با فکر کردن به من…
آرام می شوی…

تنــــــــــــــــــــہایی یعـــــنے

تا صحبت از مــــــــــسافرت رفتن 

میشه….اولین چیزی که

یادت میاد این باشه که

هنذفری یادم نره!✖✖✖

بقیه در ادامه مطلب

  • 12 آگوست 2015
ادامه مطلب

من تورا ارزو خواهم کرد

از سرخ شدن های صورتم

برایت خانه ای خواهم ساخت

سبز و رویایی

شاید اکنون تو از من انقدر دور باشی

که اشک های مرا حس نکنی

و یا انقدر که وجود مرا لمس نکنی

ولی من تا أبد عاشقت خواهم ماند…

  • 7 آگوست 2015
ادامه مطلب

56556nce124 www.asheganeh.ir  300x203 - می دانی ...

میان دستهای کوچکت که حلقه می کنی دور تنم ،
میان گرمای تنت که تمامم در آن گم می شود …
هیچ کس دستش به من نمی رسد …
ممنون که هستی ...
لذت آغوش بی دغدغه و عشق ناب تو را ،
با هیچ چیز عوض نمی کنم …

  • 4 آگوست 2015
ادامه مطلب

asheganeh.ir 60 - به كسي نگو

دلت که گرفت
به کسی نگو
بگذار تمامی غم هایت با اشک هایت فرو ریزند
دلت که گرفت
به خودت پناه ببر
مبادا اجازه دهی دستان دیگری
تسلایت دهند
به یاد بیاور حضور این دستان همیشگی نیست
به یاد بیاور همین دستانی که امروز رهایت کردند نیز روزی برای تسلا آمده بودند
دلت که گرفت
بغضت را رها کن در تنهایی و خلوتت
یاران همیشه یار نیستند
بگذار رازهایت برای همیشه راز باقی بمانند
که کسی محرم اسرار نیست
در این
زمانه ی غریب
محرمان امروز نامحرمان فردایند
و سنگی برای صبوری باقی نمانده
سنگ صبوران کلید به دست در کمین نشسته اند
که مُهر بگشایند از درد دل هایت
تا سنگی شوند و ببارند بر دل غمبارت
دلت که گرفت
فریاد کن در سینه ات
بگذار این درد در سینه ات بپیچد
مبادا اجازه دهی
راهی به بیرون بیابد
بگذار برای همیشه در تو باقی بماند
دلت که گرفت…….

  • 4 آگوست 2015
ادامه مطلب