تیغ عشقت تو دستمه

اسم نازت رو لبمه

شاهرگمو میزنم

دریای خون لباسمه

 

خون تو ،  تو رگهای من

جون تو ، تو پاهای من

دارم میام پیشت گلم

صبوری کن دنیای من

 

خون ، انگشتامو حلقه زد

مــــــرگ ، لبامو بوسه زد

جونم آهسته پر کشید

شوق چشامو حلقه زد

 

دارم میام فدات بشم

هم آغوش شبات بشم

تنهایی تموم شد ، عزیزم

چیزی نمونده مات بشم

 

یکی دوبار صدات زدم

سر به دل دریات زدم

اومدی آروم از آسمون

بوسه ای رو چشات زدم

 

اگه  میدونستم عزیزم

اینقدر آسونه پریدن

جای سر به دیوار زدن

شاه رگمو میبریدم

 

  • 19 ژوئن 2010
ادامه مطلب

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - کوچه.............

بی تو مهتاب

شبی باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهان خانه جانم گل یاد تو درخشید

بوی هر خاطره پیچید

یاد صد خاطره خندید

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گوشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی چند لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ریخته در آب

شاخه ها دست بر آورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دلداده به آواز شباهنگ

یادم آمدتو به من گفتی از این عشق حذر کن

لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب آیینه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا که دلت با دگران است

تا فراموش کنی چند از این شهر سفر  کن

با تو گفتم حذر از عشق ندانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم

نتوانم

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

چون کبوتر لب بام تو نشستم…

توبه من سنگ زدی

من…

نرمیدم ، نگسستم

باز  گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت

اشک در چشم تو لغزید

ماه بر عشق تو خندید

یادم آمد که دیگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نگسستم ، نرمیدم

رفت در ظلمت غم آن شب و شب های دگر هم

نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نکنی دگر از آن کوچه گذر هم

بی تو اما به چه حالی من

  • 19 ژوئن 2010
ادامه مطلب

من ساده و بی رنگم / من عاشق دل تنگم / صد بار بزن قطع کن / من عاشق تک زنگم .

چشمانم در آسمان به جستجوی آخرین ستاره ی شب است و میروم به اوج ، کنار او ، ستاره ای که در سپهر آرزو ، یگانه تقدیر من است .

در چشمان کسانی که پرواز را نمی فهمند ، هرچه بیشتر اوج بگیری کوچکتر خواهی شد .

از دیروز به دنبالت دویدم و به امید دیدارت به امروز رسیدم ولی افسوس ! افسوس که تو به فرداها سفر کردی .

تنت همچون گلی زیبا و نیکوست / عزیزم ، بهترین ، میدارمت دوست / صدایت همچو آواز قناریست / بگو بی تو چگونه میتوان زیست ؟

خدایا به داده و نداده و گرفته ات شکر ، که داده ات نعمت است ، نداده ات حکمت و گرفته ات امتحان .

عشق یعنی التماس و انتظار / عشق یعنی بوسه ای بر دست یار / عشق یعنی پا و دل دنبال تو / عشق یعنی هرچه دارم مال تو / عشق یعنی خال و ابروی کمان / عشق یعنی یک تیمم یک نماز / عشق یعنی تا ابد با من بمان .

ای سیب سرخ غلتزنان در مسیر رود / یک شهر تا به من برسی عاشقت شده است / پر می کشی و وای به حال پرنده ای / کز پشت میله ی قفسی عاشقت شده است .

فراق یعنی دوری ، دوری یعنی دلتنگی ، دلتنگی یعنی تو و تو یعنی تموم دنیا !

شاخه با ریشه ی خود حس غریبی دارد / باغ امسال چه پاییز عجیبی دارد / غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست دگر / با خبر گشته که دنیا چه فریبی دارد / خاک کم آب شده مثل کویر تشنه / شاید از جای دگر مزرعه شیبی دارد / سیب هر سال در این فصل شکوفا می شد / باغبان کرده فراموش که سیبی دارد .

  • 15 ژوئن 2010
ادامه مطلب

کاش آدم ها هیچ وقت عصبانی نمی شدند.آن وقت عشق ها عاشقانه تر از همیشه جلو می رفت.نه همان بهتر که گاهی اوقات عصبانی می شویم تا حواسمان جمع شود.اگر عصبانیت نبود من و تو در جاده عشق بد جوری ((ترمز))می بریدیمو شاید به ته ((دره))افتاده بودیم از فرط این همه عشق

  • 15 ژوئن 2010
ادامه مطلب

In love by angrymouse 225x300 - روزای تلخ عاشقی!

توی تقویم می نویسم تا بمونه یادگاری

                                  روز تلخ عاشقیمون گفتی که دوستم نداری

  می چکد قطره ی اشکم روی جمله ی آخر

                                 حتی این قلم نداره این شکست تلخ رو باور

  می گذره سالی ، یه ماهی اما باز پر از دروغم

                               هرکی حالمو می پرسه به دروغ می گم که خوبم

Semper Idem by PaniFilth 240x300 - روزای تلخ عاشقی!

گر بود یار یارم، نامهربان نمی شد
پشت درش که رفتم، از من نهان نمی شد
دنیا و دین خود را پیش رخش نهادم
دیدار یار دیدن بی ارمغان نمی شد
این سرخ رویی من می بود زرد رنگی
خونم اگر به کوی خوبان روان نمی شد
میراثی بود شاهی در
دوره های پیشین
هر بی نشان و نامی میر جهان نمی شد
امروز شهر کابل پر باشد از دگرمن
هر بزدلی به میدان صاحب اران نمی شد
مجبور گشتم آخر جان دادم از برایش
کان یار سرکش من آرام جان نمی شد
احکام دین نهانی اندر کتاب می ماند
کان یار سرکش من آرام جان نمی شد
من نام عشق بردم ای عشقری بدوران
ورنه قد رسایم مثل کمان نمی شد

www.asheganeh.ir

  • 13 ژوئن 2010
ادامه مطلب