gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - سخنان جبران خلیل جبران

شگفتا که از مرگ میهراسیم ولی آرزوی خفتن و رویاهای زیبا را داریم.جبران خلیل جبران

زجر کشیده ! تو آنگاه به کمال رسیده ای که بیداری در خطاب و سخن گفتنت جلوه کند . جبران خلیل جبران

چون عاشقی آمد، سزاوار نباشد این گفتار که : خدا در قلب من است ، شایسته تر آن که گفته آید : من در قلب خداوندم. جبران خلیل جبران

هنگامی که به بالای کوه رسیدید ، تازه آغاز بالا رفتن است.جبران خلیل جبران

بقیه در ادامــــــــــه مـــــــطــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــــــب

  • 7 جولای 2012
ادامه مطلب

7452433 md - دیگر هیچ نمی شنوم

دیگر
هیچ نمی شنوم
نه صدای گامت را
نه نغمه ی صدایت را

هیچ نمی شنوم
نه صدای ققنوس را
و نه صدای پرنده را
میانِ باغچه ی تنها

هیچ!
تنها سکوت است
زمزمه ی فواصلِ ثانیه
در خلوتِ حیاطِ بی تو

دیگر هیچ نخواهم شنید
من کَر شده ام
در هیاهوی بی صدای احساس
و در جستجوی کالبدِ بی مکان
...
اینجا
بی طنین است
جنجالِ حضور
در خیال و آرزو
به تمنای دریافتِ آزادی!

  • 4 مارس 2012
ادامه مطلب

1314088135 IMG 6711 - حصار آسمان!

جز خنده های دختر دردانه ام بهار
سالهاست باغ و بهاری ندیده ام
وز بوته های خشک لب پشت بامها
جز زهر خند تلخ
کاری ندیده ام
بر لوح غم گرفته این آسمان پیر

جز ابر تیره نقش و نگاری ندیده ام
در این غبار خانه دود آفرین دریغ
من رنگ لاله و چمن از یاد برده ام

در شهر زشت ما
اینجا که فکر کوته و دیواره بلند
فکنده سایه بر سر و بر سرنوشت ما

 من سالهای سال
    در حسرت شنیدن یک نغمه نشاط
  در آرزوی دیدن یک شاخسار سبز
 
یک چشمه یک درخت
   یک باغ پر شکوفه یک آسمان صاف
 در دود و خاک و آجر و آهن دویده ام

تنها نه من که دختر شیرین زبان من
   از من حکایت گل و صحرا شنیده است
            پرواز شاد چلچله ها را ندیده است

خود گرچه چون پرستو پرواز کرده است


اما از این اتاق به ایوان پریده است


  • 25 اکتبر 2011
ادامه مطلب

sk2licfgjei0d6oguvb - بامداد آمد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دمت گرم و سرت خوش باد

سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای

منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم

منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور

منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ی ناجور

نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم

بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم

حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد

تگرگی نیست، مرگی نیست

صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگذارم

حسابت را کنار جام بگذارم

چه می گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد ؟

  • 14 اکتبر 2011
ادامه مطلب

13 - تعریفی از عشق

عشق عشق یعنی خلوت و راز و نیاز
عشق یعنی محبت و سوز و گداز
عشق یعنی سوز بی ماوای ساز
عشق یعنی نغمه ای از روی ناز
عشق یعنی کوی ایمان و امید
عشق یعنی یک بغل یاس سپید
عشق یعنی یک ترنم از یه یار
عشق یعنی سبزی باغ و بهار
عشق یعنی لحظه دیدار یار
عشق یعنی انتهای انتظار
عشق یعنی وعده بوس و کنار
عشق یعنی یک تبسم بر لب زیبای یار
عشق یعنی حس نرم اطلسی
عشق یعنی با خدا در بی کسی
عشق یعنی همکلام بی صدا
عشق یعنی بی نهایت تا خدا
عشق یعنی انتظار و انتظار
عشق یعنی هر چه بینی عکس یار
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی از فراقش سوختن
عشق یعنی سر به در اویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی بنده فرمان شدن
عشق یعنی تا ابد رسوا شدن
عشق یعنی گم شدن در کوی دوست
عشق یعنی هر چه در دل آرزوست
عشق یعنی یک تیمم یک نماز
عشق یعنی عالمی راز و نیاز
عشق یعنی یک تبسم یک نگاه
عشق یعنی یک تکیه گاه و جان پناه
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی همچو من شیدا شدن
عشق یعنی قطره و دریا شدن
عشق یعنی پیش محبوبت بمیر
عشق یعنی از رضایش عمر گیر
عشق یعنی زندگی را بندگی
عشق یعنی بندگ آزادگی

  • 14 سپتامبر 2011
ادامه مطلب