از خدا جز خدا را نباید خواست. عرفان نظر آهاری

 gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - سخنان عرفان نظر آهاری

وقتی راه رفتن آموختی ،دویدن بیاموز.وقتی دویدن آموختی،پرواز را
راه رفتن بیاموز،زیرا راههایی که میروی جزئی از تو میشودو سرزمینهایی که می پیمایی بر مساحت تو اضافه می کند.
دویدن بیاموز،چون هر چیز را که بخواهی دور است و هر قدر که زود باشی دیر.
و پرواز را یاد بگیر  نه برای اینکه از زمین جدا باشی،برای آن که به اندازه فاصله زمین تا آسمان گسترده شوی… عرفان نظر آهاری

 بقیه در ادامــــــــــه مـــــــطــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــــــب

  • 8 جولای 2012
ادامه مطلب

129290 780 - آهاییییییییییییییییییی

 

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تو را با لحجه گلهای نیلوفر صدا کردم.

تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم.

پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس

تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید با حسرت جدا کردم.

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی دلم حیران و سرگردان چشمانیست رویایی

ومن تنها برای دیدن آن چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم.

همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت

حریر چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید واکردم.

و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی   نمیدانم کجا   تا کی   برای چه

ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه میبارید.

و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایش خیس باران شد و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد.

کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد  و من با آنکه میدانم تو هرگز یاد مرا با عبور خود نخواهی برد

هنوز آشفته چشمان زیبای توام.       برگرد!

ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید

کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت : تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو :

در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم.

و من در حالتی مابین اشک و حسرت و تردید     در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل

میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر     نمیدانم چرا؟!

شاید به رسم پروانگیمان باز

برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم.

 

  • 28 می 2011
ادامه مطلب

دارم دق می کنم ، تحمل ندارم
دیگه خسته شدم ، دارم کم میارم
دلم تنگ شده و دیگه نا ندارم
همش فکر توام ، همش بی قرارم
دیگه اشکی برام نمونده که بخوام
برات گریه کنم ، فدای تو چشام
دلم داره واسه تو پرپر می زنه
تو رفتی و هنوز خیالت با منه

 

بدون تو کجا برم ، کنار کی بشینم
تو چشمای کی خیره شم ، خودم رو توش ببینم
تو که نیستی به کی بگم چشاشو روم نبنده
به کی بگم یکم نازم کنه که بم نخنده
بدونه تو با کی حرف بزنم ، دردت به جونم
تو این دنیا به عشق کی ، به شوق کی بمونم
به جونه چشمات از تموم این زندگی سیرم
تو که نیستی همش آرزو می کنم بمیرم

  • 11 می 2011
ادامه مطلب

چرا تو ای شکسته دل ! خدا خدا نمی کنی ؟

 

خدای چاره ساز را چرا صدا نمی کنی ؟

 

به هر لب دعای تو ، فرشته بوسه می زند

 

برای درد بی امان ، چرا دعا نمی کنی ؟

 

ز پرنیان بسترت ، شبی جدا نبوده یی

 

پرند خواب را زخود ، چرا جدا نمی کنی ؟

 

به قطره قطره اشک تو ، خدا نظاره میکند

 

به وقت گریه ها چرا خدا خدا نمی کنی ؟

 

سحر زباغ ناله ها ، گل مراد می دمد

 

به نیمه شب چرا لبی به ناله وا نمی کنی ؟

 

ز اشک نقره فام خود ، به کیمیای نمیشب

 

مس سیاه قلب را چرا طلا نمی کنی ؟

  • 28 آوریل 2011
ادامه مطلب