63925770866173573875 - جملات زیبا  و عارفانه

خندیدن خوب است , قهقهه عالی است, گریستن آدم را آرام می کند, اما…لعنت بر بغض….

او در شعرش از برهنگی گفت

برهنگی منجر به رابطه می شود

رابطه معمولا نا مشروع است

رابطه نا مشروع حرام است

شعر او را سنگسار کنید… 😐

اگر روزی تهدیدت کردنددان در برابرت ناتوانند
اگر روزی خیانت دیدی.بدان قیمتت بالاست
اگر روزی ترکت کردند.بدان با تو بودن لیاقت می خواهد

آرزو دارم:خورشید، رهایت نکند
غم، صدایت نکند
ظلمت شام، سیاهت نکند
و تو را از دل آنکس که دلت در تن اوست حضرت دوست جدایت نکند…

هستن کسانی که آرزوی زمین خوردن ما را دارند,
و ما همچنان با انگشت شصتمان پذیرای آنان هستیم..!

پرچم دهه شصتیا بالاست که میگم….

صبوری با خانواده عشق است،
صبوری با دیگران احترام است،
صبوری با خود اعتماد به نفس است و
صبوری در راه خدا، ایمان است.

زندگی کن و لبخند بزن به خاطر آنهایی که با لبخندت زندگی می کنن…
از نفست ارام می گیرند و به امیدت زنده هستند.
و با یادت خاطره می سازند.
نمیدانم در زندگیت بهترین چگونه معنا میشود …. من همان بهترین را برایت آرزومندم….

این دست هم
حکم
حکم تو
فقط بازی با دلم را
تمام کن …..!

دلت قصه نمی خواهد؟؟
سه تار از درد دل های تو میگوید
سه تار در انتظار توست
یکی بود .
یکی بد جوری نبود…….

به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از ان خارج میشد
به من گفت:نرو که بن بسته!
گوش نکردم ، رفتم
وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم
پیر شده بودم . . .

گاه در تک تک ذرات وجودم….
نبودنت را حس میکنم….. نبودنی که مردن را آرزو میکند….
نبودنی که دنیا را برایم بی ارزش که نه, غیر قابل تحمل می کند…..
کاش میتوانستم بدی هایت را به دل بگیرم ….
کاش میتوانستم متنفر باشم….

گفتی چو خورشید زنم سوی تو پر
چون ماه شبی میکنم از پنجره سر
اندوه که خورشید شدی تنگ غروب
افسوس که مهتاب شدی وقت سحر

مرا اینگونه باور کن
کمی خسته کمی تنها
کمی مغرور کمی بی کس ٬
کمی گستاخ
کمی سرخوش
کمی………
نمیدانم
……….
کمی باور کردنم سخته

شب را دوستـــ ــ ـ دارم …!

چرا که در تاریکـــ ـی ..

چهره ها مشخــــــ ـص نیست !!

و هر لحظــــــــ ـه ..

این امیـــــ ـد ..

در درونــــــ ــم ریشه می زند …

که آمده ای ..

ولی من ندیده ام!

تقدیم به همه دوستای عزیزم…

  • 22 فوریه 2012
ادامه مطلب

pic31 - ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

دیشب باز توی خوابم باز تورو دیدم

صدات زدم تو رفتی از خواب پریدم

کاش می شد بخوابم و صبح باشی تو کنارم

ولی اینا همش خیاله تورو ندارم

فقط به من بگو چرا ؟؟

مگه دوسم نداشتی؟؟ من که کاری نکردم !!

چرا تنهام گذاشتی؟؟

فقط به من بگو چرا ؟؟

چرا میای پس تو خوابم؟؟

هنوز باورم نمی شه !!

که تو نیستی کنارم!!

می شینیم فکر می کنم هر روز 2باره و 2باره

جوابی ندارم رفتنت واسم سواله

ماکه مشکلی نداشتیم حتی واسه یه بارم

همیشه می گفتی هیچ وقت تنهات نمی ذارم

فقط به من بگو چرا ؟؟

مگه دوسم نداشتی؟؟ من که کاری نکردم !!

چرا تنهام گذاشتی؟؟

فقط به من بگو چرا ؟؟

چرا میای پس تو خوابم؟؟

هنوز باورم نمی شه !!

که تو نیستی کنارم!!

نمی دونم چرا رفتی حتما خوبه واست

ولی من دارم میمیرم واسه یه بوسه بازم

حس می کنم شب و روزا همش جای خالیتو

نمی خوام بسوزونم عکسای یادگاریتو

ولی حالا دیگه بی تو من فقط می تونم ببارم

دیگه همه اینو خوب می دونن که من تمومه کارم

کاش می شد بمیرم برم زودتر اون دنیا بشینم

تا شاید یه روز تو اون دنیا من تورو ببینم

دارم دیوونه می شم از تکرار این سوال

فکر برگشتنت شده برام یه آرزوی محال

دلم می خواد اون روزا بشه برات بمیرم

تا اینکه زنده باشم ولی تورو نبینم

فقط به من بگو چرا؟؟؟؟!!!!!

 

رفتی و تنهام گذاشتی

توی قلبم پا گذاشتی تو که گفتی من می مونم

چرا رفتی و نموندی حالا که تنهای تنهام

واسه دله خودم می نویسم می نویسم تو کجایی

کی میایی کی میایی تو که رفتی من اینجا تنهام

دیگه طاقتی ندارم دیگه سخته بی تو موندن

بی تو هیچ معنای نداره

  • 8 آگوست 2011
ادامه مطلب

از جدا شدن نوشتی رو تن زخمی هر برگ

گریه کردم و نوشتم نازنینم یا تو یا مرگ

به تو گفتم باورم کن میون این همه دیوار

تو با خنده ای نوشتی هم قفس خدانگهدار

بنویس مهلت موندن یه نفس بود

سهم من از همه دنیا یه قفس بود

بنویس که خیلی وقته واسه تو گریه نکردم

سر رو شونه هات نذاشتم مثل دستات سرد سردم

من که تو بن بست غربت زخمی از آوار پاییز

فکر چشمای تو بودم با دلی از گریه لبریز

شب عاشقونه ی من چه حروم شد

مهلت بودن با تو چه تموم شد

ندونستم باید از تو می گذشتم

وقتی از غربت چشمات می نوشتم

بنویس مهلت موندن یه نفس بود

سهم من از همه دنیا یه قفس بود

بنویس که خیلی وقته واسه تو گریه نکردم

سر رو شونه هات نذاشتم مثل دستات سرد سردم

  • 28 آوریل 2011
ادامه مطلب

رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه و تو که دستهایت سایه بانی بود بر بی کسی های من …
تو که گمان می کردم از تبار آسمانی و دلتنگی هایم را در می یابی
تو که گمان می کردم ساده ای و سادگی ام را باور داری
و افسوس که حتی نمی خواستی هم قسم باشی …
افسوس رفتی … ساده ، ساده مثل دلتنگی های من و حتی ساده مثل سادگی هایم !
من ماندم و یک عمر خاطره و حتی باور نکردم این بریدن را
کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم !
کاش می فهمیدی صداقتی را که در حرفم بود و در نگاهت نبود
کاش می فهمیدی بی تو صدا تاب نمی آورد …
رفتی و گریه هایم را ندیدی و حتی نفهمیدی من تنها کسی بودم که ….
قصه به پایان رسید و من هنوز در این خیالم که چرا به تو دل بستم
و چرا تو به این سادگی از من دل بریدی ؟!!
که چرا تو از راه رسیدی و بانوی تک تک این ترانه ها شدی ؟!!
ترانه ها یی که گرچه در نبود تو نوشته شد اما فقط و فقط مال تو بود که سادگی ام را باور نکردی !

گناهت را می بخشم ! می بخشمت که از من دل بریدی و حتی ندیدی که بی تو چه بر سر این ترانه ها می آید !

دیدی اشک هایی را که قطره قطره اش قصه ی من بود و بغضی که از هرچه بود از شادی نبود !
بغضی که به دست تو شکست و چشمانی که از رفتن تو غرق اشک شد و تو حتی به این اشکها اعتنا نکردی !
اعتنا نکردی به حرمت ترانه ها یی که تنها سهم من از چشمانت بود !
به حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفتر ترانه هایم خشک شد !
به حرمت قدمهایی که با هم در آن کوچه ی همیشگی زدیم !
به حرمت بوسه هایمان ! نه !
تو حتی به التماس هایم هم اعتنا نکردی !

قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان سیاه تو ام که ساده فریبم داد !
قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم !

خدانگهدار … خدانگهدار

  • 9 آوریل 2011
ادامه مطلب

هر گز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را هر گز نمی گیرد کسی در قلب من جای تو را…….گر هیچ مرا در دل تو جاست بگو گر هست بگو نیست بگو راست بگو…..مرگ آن نیست که در قبر سیاه دفن شوم مرگ آن است که از خاطر تو با همه ی خاطره ها محو شوم

گاهی اوقات آرزو می کنم ای کاش تک پرنده عاشقی بودم که میان صدها هزار پرنده بتوانم به قله بلند سرزمین هستی برسم و پرواز کان نغمه سر دهم که… من شیدای تو وعاشقانه دوستت دارم

=======================
زندگیبرای آنکه به طریق خود ایمان داشته باشیم ، لازم نیست ثابت کنیم که طریق دیگران نادرست است . کسی که چنین می پندارد ، به گامهای خود نیز ایمان ندارد . (پائولو کوئلیو )
=======================
عشق یعنی خون دل یعنی جفا عشق یعنی درد و دل یعنی صفا عشق یعنی یک شهاب و یک سراب عشق یعنی یک سلام و یک جواب عشق یعنی یک نگاه و یک نیاز عشق یعنی عالمی راز و نیاز

  • 15 ژوئن 2010
ادامه مطلب